مدیریت
• بسياري از شرکت ها در نتيجه کاهش سود و در مواجه به رقابت فزاينده جهاني به اين نتيجه رسيده اند که با طرح بهايابي بر مبناي هدف (قيمت گذاري بر مبناي قيمت بازار) به عنوان يک ابزار راهبردي و کليدي ديگر قيمت گذاري محصولات بر مبناي بهاي تمام شده مناسب نخواهد بود. .
• شرکت ها براي بقا بايد در زمينه توليد و عرضه محصولاتي تخصصي پيدا کنند که علاوه بر تأمين سود مورد نظر آنها واجد کيفيت و کارکرد مورد نظر مشتريان نيز باشد بهايابي مبناي هدف از شيوه هاي کسب اطمينان نسبت به کفايت سودآوري محصولات مي باشد. اين روش بهايابي در واقع روشي براي مديريت راهبردي سودهاي آتي شرکت است.
طبق اين روش بر خلاف روش سنتي قيمت گذاري محصولات. بهاي تمام شده محصول تعيين کننده قيمت فروش نيست در بهايابي بر مبناي هدف اساس کار طراحي محصول به گونه اي است که رضايت مشتري جلب شده و در عين حال شرکت به بهاي تمام شده هدف نيز دست يابد.
• هزينه يابي هدف يک رويکرد ساختار يافته و منظم براي تعيين هزينه هاي توليد مي باشد. که در آن يک محصول بايد با سطح مشخصي از کيفيت و کارکرد و با قيمت فروش پيش بيني شده به منظور ايجاد يک سطح مشخصي از سودآوري توليد شود.
• به عبارت ديگر هزينه يابي هدف فرآيندي است براي حصول اطمينان از اينکه آيا يک محصول با ويژگي مشخص از لحاظ کيفيت و کارکرد و قيمت مي تواند سطح رضايت بخشي از سودآوري ايجاد کند يا خیر .هزينه يابي هدف يک ابزار راهبردي قوي است که سازمان را همزمان قادر به يافتن سه بعد،کيفيت، هزينه و زمان مي کند. و هزينه ها را قبل از وقوع کنترل مي کند. همچنين هزينه يابي هدف فرهنگي را مقدور مي دارد که به مشتري ارزش مي دهد. و همه فعاليتهاي هزينه يابي هدف را نيازهاي مشتريان هدايت ميکند
هزينه يابي هدف يک رويکردي است . براي رسيدن به بهاي محصول / خدمات در شرايطي که قيمت فروش بر اساس رقابت تعيين مي گردد. و سود مورد انتظار از پيش مشخص و تعيين شده است
• فروش و سود از پيش تعيين شده و قطعي فرض مي شود. لذا بايد هزينه ها و بهاي تمام شده را به سطحي رساند که با فرض قيمت از پيش تعيين شده فروش و حداقل سود انتظاري، هزينه ها از سطح و ميزان پيش بيني شده فزوني نبايد. آنچه کار مديريت بنگاه را در اين معامله دشوارتر مي سازد. اين است که کاهش و کنترل هزينه ها بايد با حفظ و حتي گاهي ارتقاء کيفيت نيز همراه باشد. به همين لحاظ مي گويند.
هزينه يابي هدف بخشي از فرآيند مديريت جامع براي بقاء سازمان در محيط رقابت فزاينده است..
• در حال حاضر هزينه يابي هدف را مي توان به عنوان فرآيند سيستماتيک مديريت هزينه و برنامه ريزي سود توصيف کرد. که کاهش هزينه ها را با متمرکز کردن تلاش تمامي دواير مربوط به يک شرکت مانند بازاريابي، مهندسي، توليد و حسابداري انجام مي دهد. که فرآيند کاهش هزينه در مراحل قبل از توليد انجام مي شود.
6 اصل عمده در هزينه يابي هدف :
1- هزينه يابي قيمت بازار
3- تمرکز بر فرآيند طراحي
4- همکاري سيستمي
5- هزينه يابي چرخه عمر محصول
6- مشارکت زنجيره ارزش
هزينه يابي قيمت بازار :
شدت رقابت بيان کننده ميزان توجهي است که واحد اقتصادي در فرآيند هزينه يابي بر مبناي هدف بايد به آن بپردازد. با انتقال فشار رقابتي، به طراحان محصول و تهيه کنندگان قطعات. احتمال واقع شدن محصول جديد در اقدام به توليد آن در منطقه بقا افزايش مي يابد. در سيستم هزينه يابي هدف براي بدست آوردن هدفهاي هزينه، قيمت بازار به کار گرفته مي شود. و هزينه هاي هدف با استفاده از فرمول زير محاسبه مي گردد.
حاشيه فروش مطلوب – قيمت بازار = هزينه هدف
توجه به نياز مشتري و در نظر گرفتن وضعيت شرکت از نظر رقابتي امري ضروري است
در هزينه يابي هدف يکي از رويکردها اين است که طراحان به تشريح نيازها و خواسته هاي مشتري در خصوص کيفيت قيمت و زمان به طور همزمان در تصميمات محصول و فرآيند مي پردازد که اين نيازها تصوير ارزش براي مشتري است. تمرکز بر مشتري از طريق توسعه فعاليتهاي مهندسي صورت مي پذيرد
کيفيت محصول و بهبود کارکرد تنها در صورتي امکان پذير است که:
الف- محصولات، انتظارات مشتري را برآورد سازد.
ب- مشتريان حاضر باشند بابت آن محصول، پولي بپردازند
ج- سهم بازار يا حجم فروش افزايش يابد.
3-تمرکز بر فرآيند طراحي
در سيستمهاي هزينه يابي هدف طراحي محصولات و فرآيندهاي اصلي مديريت هزينه مورد توجه قرار مي گيرد. به صورتي که در زمينه طراحي زمان بيشتري صرف ميشود. و با حذف مراحل پر هزينه و وقت گير، زمان لازم براي ورود محصول به بازار کاهش مي يابد. درحالي که در روشهاي سنتي مديريت هزينه به منظور کاهش هزينه ها بر صرفه جوئيهاي ناشي از افزايش حجم توليد، منحني فراگيري، کاهش ضايعات و بهبود بازده تمرکز مي شود.
4 اصل فرعي بر اين ديدگاه تاثير مي گذارند که عبارتند از:
در سيستمهاي هزينه يابي هدف هزينه ها قبل از وقوع مورد نظارت و کنترل قرار مي گيرند. فرآيند هزينه يابي هدف بر مرحله طراحي تمرکز دارد و به نظر مي رسد دراثر طراحي کل هزينه ها – از مرحله تحقيقات و توسعه گرفته تا نقطه اي که محصول در خط توليد قرار مي گيرد – کاهش هزينه طي چرخه کامل زندگي يک محصول امکان پذبر است.
سيستم هزينه يابي هدف مهندسان توليد را به اثر هزينه محصول، فناوري و طرح فرآيند توليد و چالشهايي که در اين زمينه وجود دارد متوجه مي سازد. تمامي تصميمات مهندسان از صافي ارزيابي مربوط به ارزش نسبي مشتري مي گذرند و پس از آن در طرح توليد منظور مي شوند.
سيستمهاي هزينه يابي هدف موجب مي شود وظايف مشترک کليه بخشهاي شرکت در زمان طراحي مورد تحليل و آزمون قرار گيرد. در نتيجه تغييرات مهندسي يا مراحل توليد قبل از رسيدن محصول به مرحله توليد. انجام مي شود.
در سيستم هزينه يابي هدف مهندسي همزمان محصولات و مراحل توليد (به جاي مهندسي ترتيبي) باعث کاهش دوره زماني توليد مي شود. زيرا امکاني را فراهم مي آورد تا براي هر مشکلي بتوان قبل از شروع توليد راه حلي ارائه کرد .
4- همکاري سيستمي (عملکرد متقابل واحدها)
عامل تعيين کننده ديگر در موفقيت هزينه يابي هدف همکاري سيستمي مي باشد. تيمهاي چند وظيفه اي توليد و فرآيند، مسئوليت کامل محصول را از مراحل اوليه طراحي تا توليد نهايي را به عهده دارند. همکاري متقابل اين تيم ها مي تواند زمان عرضه محصول را کاهش داده و در نتيجه هزينه هاي مربوط به مرور طرحها و تغييرات مهندسي کاهش مي يابد.
مزاياي همکاري سيستمي
الف- رهبري مديريت عالي
د- اعتماد متقابل
5- هزينه يابي چرخه عمر محصول
دوره عمر محصول عبارت است از: فاصله زماني بين طراحي تا عرضه محصول جديد به بازار و توقف توليد آن به دليل نبود تقاضاي کافي براي آن در بازار است بنابراين دوره عمر محصول تمام فعاليتهاي لازم از طراحي محصول و خريد مواد اوليه براي ساخت آن تا تحويل محصول ساخته شده و ارائه خدمات پس از فروش را در بر مي گيرد
دوره عمر از مفاهيم مطرحي است که از ديدگاههاي مختلفي مانند ديدگاه بازاريابي، توليد کنندگان، مشتريان، اجتماع مورد بحث قرار مي گيرد.
الف: ديدگاه بازاريابي
1- معرفي محصول به بازار
3- بلوغ (رشد نهايي محصول)
ب) از ديدگاه توليد کننده:
چرخه عمر محصول در حداقل کردن هزينه هاي توسعه توليد، بازاريابي، پشتيباني و خدمات است
ج) از ديدگاه مشتري (مصرف کننده) چرخه عمر محصول به معني حداقل کردن هزينه مالکيت محصول است. به اين معني که هزينه هاي عملياتي، مصرف، تعميرات، و واگذاري محصول کاهش يابد
د) ديدگاه اجتماع
سه ديدگاه پيش گفته فقط هزينه هاي اشخاص را در نظر ميگيرد. يعني هزينه هايي که مستقيماً به شرکت يا اشخاص اثر دارد به هر حال از ديدگاه اجتماع، فعاليتها و هزينه هاي همراه آن را مانند مصرف يا کنارگذاري محصول و اثرات مثبت يا منفي توليد يا مصرف محصول را اجتماع به دوش مي کشد. که هيچ گروهي به اثرات مثبت يا مضرات و آسيب هايي که مصرف يا توليد محصول به محيط زيست وارد مي ساخت توجهي نداشت.
6- مشارکت زنجيره ارزش
هدف نهايي هر موسسه ايجاد ارزش براي مشتريان است. يک موسسه زماني سودآور خواهد بود که ارزش ايجاد شده اش بيشتر از هزينه توليدات و ارائه خدماتش باشد.
همه شرکت ها يا سازمانهايي که در يک صنعت بخصوص مشغول فعاليت هستند داراي يک زنجيره ارزش مشابه مي باشند. و آن در برگيرنده فعاليتهايي است که در راه بدست آوردن مواد اوليه طراحي محصول ساختن تشکيلات و واحدهاي توليدي بستن قراردادهاي تعاوني و ارائه خدمات به مشتريان به عمل مي آورند.
تمامي عناصر از زنجيره ارزش از قبيل تامين کنندگان قطعات فروشندگان، توزيع کنندگان و ارائه کنندگان خدمات در هزينه يابي هدف قرار دارند. هزينه يابي هدف تلاشهاي مربوط به کاهش هزينه ها را از طريق ايجاد يک رابطه همکار با اعضا خارج سازمان در سراسر زنجيره ارزش انجام مي دهد
مفهوم هزينه يابي بر مبناي هدف
هزينه يابي هدف تکنيکي براي مديريت سود است که هدف از آن اطمينان يافتن از اين امر است که سودهاي حاصل از محصولات آتي با سودهاي تعريف شده در برنامه بلند مدت بنگاه اقتصادي برابر است اين هدف فقط زماني بدست مي آيد، که محصول جديد رضايت مشتري را برآورده و نظر او را تامين کرده باشد
هزينه يابي محرک بازار:
هزينه يابي بر مبناي هدف با هزينه هاي محرک بازار شروع مي شود. هدف از هزينه يابي محرک بازار تشخيص هزينه مجاز محصولات آتي شرکت است. هزينه مجاز، هزينه اي است که در صورت شناخت محصول با آن هزينه مي توان به حاشيه سود مورد انتظار با قيمت هدف دست يافت
بخش هزينه يابي محرک بازار در فرآيند هزينه هاي بر مبناي هدف بر گرايشات و تمايلات و تقاضاها و نيازهاي مشتريان متمرکز است. همچنين از هزينه هاي مجاز براي انتقال فشارهاي رقابتي بازار به طراحان محصول و تامين کنندگان قطعات استفاده مي شود.
هزينه يابي مبتني بر بازار را مي توان به پنج مرحله تقسيم کرد
هزينه يابي بر مبناي هدف يا اهداف بلند مدت فروش و سود شروع مي شود. هدف اوليه اين هزينه يابي اطمينان يافتن از اين نکته است که هر محصول در طول عمر خود سهم برنامه ريزي شده اي از سودهايي را که در اهداف بلند سود شرکت معين شده است تحصيل نمايد
ساخت خط توليد براي دست يابي به حداکثر سودآوري
براي اينکه خطوط موفقيت آميز باشد. محصولات بايدبه طور دقيق طراحي شوند. تا اطمينان حاصل شود. که آنها در حد امکان رضايت بسياري از مشتريان را براي برآورده کنند. اما روش محاسبه حاشیه فروش بسياري از محصولات که باعث نارضايتي مشتريان مي شوند. راشامل نمي شود.
همچنين به منظور سر در گرم شدن مشتريان. بايد به توليدات محصولات متنوع و زياد منجر نشود.به اين دليل ساختار خطوط توليد بايد به دقت بر اساس تجزيه و تحليل دقيق تغيير سليقه مشتري در طول زمان باشد. به اين صورت روش محاسبه حاشیه فروش که شرکت هاي طراحي محصولات جديد خود را به وسيله تعيين ديدگاهها و تشخيص تفکر مشتري انجام دهند. و افکار و نظرات استفاده کنندگان و مشتريان را در محصولات خودشان مشارکت مي دهند.
تعيين قيمت فروش هدف براي محصول
فرآيند هزينه يابي بر مبناي هدف مستلزم تعيين يک قيمت فروش بر مبناي هدف است. قيمت فروش بر مبناي هدف با توجه به شرايط بازار زماني که محصول به مرحله توليد مي رسد تعيين مي شود. به عنوان مثال شرکت نيسان قيمت هدف را با توجه به تعدادي عوامل داخلي و خارجي اندازه گيري مي کند.
عوامل خارجي شامل ديدگاه شرکت و سطح رضايت مشتري ازمدل و قيمت مورد انتظار مدلهاي رقيب در نظر گرفته مي شود. در قلب فرآيند تعيين قيمت مفهوم ارزش درک شده وجود دارد يعني اگر ارزش افزوده بيشتري براي محصول ايجاد شود اين تغيير توسط مشتري درک شود. قيمت فروش محصول جديد ترکيبي از قيمت فروش محصول موجود به اضافه هر ارزش اضافي است که کارکرد مورد انتظار مشتري را تائيد مي کند.
عوامل داخلي شامل شرايط مدل – ماترس محصول – استراتژي و اهداف سودآوري مديريت رده بالا براي مدل است.
تعيين حاشيه سود هدف
هدف تعيين سود خالص هدف، کسب اطمينان نسبت به دستيابي شرکت به برنامه بلند مدت سود است، معمولاً بخش مسئول خط توليد پاسخگوي دست يابي به سود هدف کلي است. در تعيين سود ناخالص 2 موضوع مهم بايد در نظر گرفته شود. يکي حصول اطمينان از واقعي بودن سود و ديگري اينکه سود ناخالص براي مقابله با بهاي تمام شده محصولات کافي است.
تعيين بهاي تمام شده مجاز :
شرکت با تعيين قيمت فروش و سود ناخاص هدف مي تواند بهاي تمام شده مجاز را با کسر کردن سود ناخالص هدف از قيمت فروش هدف محاسبه کند.
حاشيه سود هدف - قيمت فروش هدف =هزينه مجاز
عوامل موثر بر هزينه يابي محرک بازار، عبارتند از:
شدت رقابت : شدت رقابت بر ميزان توجهي که موسسه بايد به شرايط رقابتي در فرآيند هزينه يابي بر مبناي هدف داشته باشد تاثير مي گذارد.
ماهيت مشتري : بسياري از ويژگيهاي مشتريان باعث تقويت و تشديد تحليل هاي تعهد شده براي مصرف کنندگان مي شود.
هزينه يابي هدف در مقايسه با روش سنتي مديريت هزينه
بسياري از شرکتها در برنامه ريزي سود از رويکرد سنتي استفاده مي کنند. که همان رويکرد بهاي تمام شده بعلاوه درصدي سود است در اين رويکرد ابتدا هزينه هاي اوليه توليد را برآورد و سپس حاشيه سود را براي بدست آوردن قيمت بازار به آن اضافه مي کنند. و اگر بازار اين قيمت را نپذيرفت شرکت در يافتن راههايي براي کاهش هزينه تلاش مي کند.
در صورتي که هزينه يابي هدف با قيمت بازار و حاشيه سودي که براي محصول برنامه ريزي شده است و با برقراري هزينه هاي مجاز محصول شروع مي شود. و طراحي مراحل عمليات و توليد پس از آنکه هزينه محصول تا ميزان هزينه مجاز کاهش يافت آغاز مي شود.
مباني نظري هزينه يابي هدف
تفاوت موجود بين رويکردهاي هزينه يابي هدف و هزينه يابي سنتي در برنامه ريزي سود و هزينه منعکس کننده اختلاف در مباني نظري هر يک از آنهاست. اين مباني در تئوري سيستمها ريشه دارد. که ناشي از طرز تفکر در مورد مديريت و کنترل است – رويکرد سنتي بهاي تمام شده به علاوه درصدي سود از نگرش سيستم بسته سرچشمه مي گيرد. اين نگرش عمل متقابل بين سازمان و محيط آن و بررسي بسياري از متغيرها را در شرح رفتار سيستم نايده مي گيرد. و بعد از مشاهده نتايج واقعي نسبت به اصلاح فعاليتها اقدام مي کند. در مقابل سيستم هزينه يابي هدف يک سيستم باز است.اين رويکرد اهميت سازگاري سازمان با محيط خود را مورد توجه قرار مي دهد. در شرح رفتار سيستم مجموعه پيچيده اي از تاثيرات متقابل درنظر گرفته مي شود. فعاليتهاي اصلاحي قبل از وقوع نتايج واقعي صورت مي گيرد.
مشکلات موجود در بکارگيري سيستم هزينه يابي هدف در ايران
1- استقرار هزينه يابي هدف بايد با پذيرش تمام مباني نظري و عملي آن همراه باشد و انتخاب يکي از اين دو و يا استفاده يکي از اصول مربوط نمي توان نتيجه گرفت که سيستم هزينه يابي هدف در شرکت مستقر شده است.
2- مکانيزم هزينه يابي هدف در فضاي رقابتي کاربرد دارد و وجود بازار رقابتي براي کسب قيمت به منظور رسيدن به هزينه و سود هدف الزامي است. در شرايط کنوني حاکميت نوسانات اقتصادي بر جامعه امکان تعيين قيمت هدف اگر غير ممکن نباشد بسيار مشکل است.
3- ديگر اين که طرز فکر مشتري مداري در اقتصاد ايران رايج نشده است. و مشتري حق انتخاب محدود دارد و همچنين فقدان روحيه کار گروهي و مستقر نبودن سيستمهاي صحيح بهاي تمام شده از جمله عوامل ديگري است که مانع بکارگيري سيستم هزينه يابي هدف است.
نسبتهای مهم سودآوری
زهرا درخشنده کارشناس بازار سرمایه در شماره قبل از نسبتهای مهم سودآوری گفتیم. نسبت حاشیه سود ناخالص، نسبت حاشیه سود عملیاتی و نسبت حاشیه سود خالص. در مورد حاشیه سود ناخالص یا خلاصهتر حاشیه فروش و نحوه محاسبه آن و چگونگی استفاده از آن در ارزیابی و مقایسه دو شرکت هم نوشتیم. در این یادداشت هم در مورد دو روش محاسبه حاشیه فروش حاشیه سود نکاتی را بیان میکنیم.
حاشیه سود عملیاتی
شرکت تولید فولادی را در نظر بگیرید که با فروش یک میلیون ریالی، سود ناخالص ۲۰۰ هزار ریالی ساخته است. این شرکت فرضی ما با این ۲۰۰ هزار ریال باید هزینههای عمومی و اداری (مثل حقوق کارمندانی که مستقیم در تولید کار نمیکنند، مواد و لوازم دیگری که مستقیم در تولید نقش نداشتهاند) را پرداخت کند. از تفریق هزینههای عمومی از سود ناخالص، سود عملیاتی بهدست میآید. از تقسیم سود عملیاتی به فروش، نسبت سود عملیاتی حاصل میشود. فرض کنیم شرکت فرضی ما ۵۰ هزار ریال هزینههای عمومی و اداری داشته است؛ پس به سود عملیاتی ۱۵۰ هزار ریالی خواهد رسید. با تقسیم این عدد بر فروش، به حاشیه سود عملیاتی ۱۵ درصدی میرسیم. در یک صنعت، شرکتی با حاشیه سود عملیاتی بهتر، عملکرد سودآوری بهتری دارد. زیرا در مدیریت هزینههای عمومی و اداری بهتر عمل کرده است.
حاشیه سود خالص
و حالا مهمترین نسبت سودآوری یعنی حاشیه سود خالص. در صورت سود و زیان به سود عملیاتی رسیدیم. شرکت ممکن است برای تامین هزینههای تولید خود وامی اخذ کرده باشد، پس باید هزینههای مالی این وام و تسهیلات از محل سود عملیاتی پرداخت شود و در نهایت مالیات بر درآمد که از این سود باقی مانده کسر میشود. با کسر تمام هزینههایی که شرکت برای سودآوری متحمل شده است به سود خالص میرسیم. سود خالص آن مبلغی است که سهامدار میتواند ادعای آن را داشته باشد. با احتساب ۲۰ هزار ریال هزینه مالی و ۲۵ درصد مالیات بر درآمد (برای شرکتهای پذیرفته شده در بورس و فرابورس نرخ مالیات کمتر است) ۹۷ هزار و ۵۰۰ ریال سود خالص شرکت فرضی تولید فولاد ماست. با تقسیم این عدد به یک میلیون ریال فروش، ۷۵/ ۹ درصد حاشیه سود خالص یا بهطور خلاصه حاشیه سود شرکت خواهد بود. در یک صنعت، شرکتی که سود خالص بهتری دارد عملکرد و سودآوری بهتری داشته است. بهدلیل اینکه توانسته هزینههای تولید را بهتر مدیریت کند. مدیریت نیروی انسانی بهتری داشته و ساختار مالی کارآتری دارد. مقدار نسبتهایی که گفته شد در هر صنعت جزو ویژگیهای آن صنعت است. بعضی از صنایع حاشیه فروش پایینی دارند، در برخی صنایع حاشیه فروش بالا متداول است. پس مقایسه این نسبتها در دو شرکت از صنایع مختلف احتمال مواجهه با خطا در تحلیل را زیاد میکند.
مارژین و مارکاپ
اصطلاح رایج در بازار که امروز به عنوان سود و یا حاشیه سود مطرح می شود گاهی شرکت ها با خریداران دچار مشکل در تفهیم موضوع می شوند، به طور مثال شرکتی که قیمت خرده فروشی یک محصول آن 4000 هزار تومان است و قیمت مصرف کننده آن 5000 هزار تومان است ،میزان 1000 تومان را به عنوان سود برای آن محصول در نظر گرفته شده است ،
در فروشگاه های زنجیره ای عموما جهت خرید محصولات خود از درصد سود استفاده می کنند و محصولاتی که از درصد خاص (سود خود + مصرف کننده ) پایین تر باشد را در شلف خود قرار نمی دهند
چند روز پیش یکی از دوستان در این خصوص سوال داشت که ما می گویم محصولمان 25 درصد برای شما حاشیه سود دارد و مسئول فروشگاه می گوید 20 درصد و این محصول را در شلف فروشگاه قرار نمی دهد و این مسئله را نمی توانم برایش توجیه کنم .
تعریف حاشیه سود (اصطلاح رایج بازار)
نسبت به قیمت فروش محصول تعیین می گردد و میزان مبلغی که از فروش آن محصول بدست می آوریم منهای قیمت خرید خود می نمایم و می توانیم درصد سود خود را محاسبه نمایم .
محاسبه مارژین : (Profit Margin) ) از معادله تقسیم 1000 بر 5000 بدست می آید که برابر با 20 درصد می باشد.
NET PROFIT= NET PROFIT/REVENUE
با توجه به اینکه نحوه قیمت گذاری در درخواست سفارش از طرف مشتری بسیار تاثیر است،گاهی به دلیل حاشیه سود کم خریدار از خرید محصول طفره می رود، بخصوص اگر محصول جدید باشد که نیاز به معرفی توسط واسطه را داشته باشد،، لذا همیشه در قیمت گذاری باید به مسئله حاشیه سود واسطه ها توجه ویژه داشت .
حاشیه سود الگوی از قیمت خرده فروشی و هزینه بازار یابی است که برای محصول تعریف می شود.
این الگو اولین بار توسط (واگ در سال 1964) مطرح شد .
قیمت فروش خالص تقسیم بر قیمت خرده فروشی
قیمت خرده فروش : 4000
قیمت مصرف کننده : 5000
سود محصول : 1000
مارکاپ یا اضافه بها به قیمت خرید (مصرف کننده) اطلاق میگردد به این معنی کهمصرف کننده باید درصدبالاتری را به نسبت درصد خرید برای محصول هزینه نماید.
5000 هزار تومان تقسیم بر 4000 هزار تومان مساوی با 25 درصد است. یعنی مصرف کننده باید به میزان 25 درصد بیشتر به نسبت هزینه خرید محصول ،هزینه انجام دهد (هزینه مصرف )
به بیان ساده تر که توسط خانم نوشین بختیاری در یکی از کامنت ها به آن اشاره کرد:
به صورت ذیل نیز می توانید حساب کنید:
A: قیمت مصرف کننده
B: قیمت مغازه دار
X: تفاضل قیمت مصرف کننده و مغازه دار
حال اگر x را بر A تقسیم کنید سود از پایین یا مارجین را خواهید داشت
و اگر X را بر B تقسیم کنید سود از بالا یا مارک آپ را می توانید محاسبه نمایید
چگونه سود شرکت را با روش TTM محاسبه کنیم؟
آموزش تحلیل بنیادی و تکنیکال از آموزشهایی هستند که هر سرمایهگذاری در بدو ورود به بازار سرمایه باید آن را بیاموزد و در معاملات خود استفاده کند. تحلیل بنیادی بر مبنای صورتهای مالی شرکتها است. یک تحلیلگر بنیادی با استفاده از متغیرهایی مانند فروش شرکت، بهای تمامشده کالای فروش رفته و … سود تحلیلی هر سهم را برآورد می¬کند و با استفاده از آن اقدام به ارزشگذاری سهم با استفاده از روش P/E و یا دیگر روشها، می¬نماید. پسازآن سرمایهگذار ارزش ذاتی سهم را با ارزش بازاری آن مقایسه میکند. درصورتیکه ارزش ذاتی سهم بالاتر از قیمت بازار باشد، شخص اقدام به خرید سهم و درصورتیکه ارزش ذاتی پایینتر از بازار باشد؛ در صورت داشتن سهم، اقدام به فروش آن میکند.
در این مطلب به محاسبه سود شرکت با روش TTM میپردازیم. با ما همراه باشید.
سود هر سهم یا EPS چیست؟
EPS مخفف عبارت Earning Per Share، به معنی سود به ازای هر سهم است. اگر شرکتها در پایان هرسال مالی، درآمد کل را بر تعداد کل سهام شرکت تقسیم کنند، سود هر سهم یا EPS به دست میآید. بهطور سادهتر، EPS یک شرکت میزان سودی است که شرکت به ازای هر سهم به دست میآورد. EPS یکی از موضوعات بسیار مهمی است که بهصورت مستقیم و غیرمستقیم بر قیمت سهام شرکتها در بازار بورس تأثیر میگذارد. برای مثال فرض کنید که شرکتی در پایان سال مالی خود، ۱.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰ ریال درآمد داشته باشد و تعداد سهام شرکت نیز ۱ میلیون باشد. EPS شرکت برابر است با ۱،۰۰۰ ریال: ۱،۰۰۰ = ۱،۰۰۰،۰۰۰ ÷ ۱،۰۰۰،۰۰۰،۰۰۰.
به سودی که شرکت پس از یک سال مالی کسب میکند، EPS محقق شده نیز میگویند.
نسبت P/E چیست؟
بهاحتمال زیاد، نام نسبت P/E را شنیدهاید. زمانی که بحث ارزشگذاری سهام پیش میآید، نسبت قیمت به سود هر سهم (پی بر ای) از قدیمیترین و پراستفادهترین معیارهاست. P/E خلاصهشده نسبت قیمت سهم (P مخفف Price) به سود هرسهم (EPS مخفف Earning Per Share) است. همانطور که از نام آن مشخص است برای محاسبه P/E، قیمت فعلی سهم را بر درآمد هر سهم (EPS) تقسیم میکنیم:
اغلب محاسبه نسبت P/E بر اساس سود محقق شدهای است که در آخرین گزارش سالیانه ذکر میشود. گاهی مقدار EPS موجود در فرمول P/E را EPS تقریبی و پیشبینیشده سال آینده در نظر میگیریم که به “پیشبینی درآمد هرسهم سال مالی” آینده نیز مشهور است. همچنین ممکن است برخی بر اساس EPS دو فصل گذشته (۶ ماه گذشته)، EPS آینده را تخمین بزنند و P/E را با این مقدار محاسبه نمایند. اختلاف چندانی بین این متغیرها وجود ندارد؛ اما مهم است بدانید درصورتیکه در پیشبینی EPS ماههای آینده از EPS ماههای قبل استفاده کنیم، الزاماً تخمینها دقیق و کامل نیست. در شرکتهایی که سود ده نیستند و EPS منفی دارند، وضعیتی چالشبرانگیز برای محاسبه P/E به وجود میآید و نظرات مختلفی در این زمینه وجود دارد.
برخی بر این باورند که باید P/E را منفی حساب کرد و برخی اعتقاد دارند باید P/E صفر به سهم داده شود، درحالیکه بسیاری از افراد دیگر، اینطور محاسبه میکنند که P/E اصلاً برای این سهم وجود ندارد. متوسط P/E کل بازار بورس نیز قابلمحاسبه است که در کشورهایی مانند آمریکا بین ۱۵-۲۵ در نوسان است؛ ولی این مقدار در بورس ایران بسیار کمتر و معمولاً بین ۱۰-۴ است. نوسانات موجود در P/ E بهطور قابلملاحظهای به وضعیت اقتصادی نظیر تورم بستگی دارد. از طرفی نسبت P/E بین صنایع و حتی شرکتها میتواند اختلاف زیادی داشته باشد.
بنابراین نسبت P/E نیز بهعنوان یکی دیگر از متغیرهای اثرگذار در بازار بورس مطرح است.
TTM مخفف عبارت Trailing Twelve Months به معنی دوازده ماه گذشته است. در این روش سهامداران و تحلیلگران میتوانند بر اساس EPS دوازده ماه گذشته (۴ دوره ۳ ماهه) به ارزیابی یک شرکت بپردازند. طبق الزامات سازمان بورس و اوراق بهادار، شرکتها باید صورتهای مالی سهماهه خود را منتشر کنند؛ بنابراین سود هر سهم در دورههای سهماهه، در دسترس سرمایهگذاران خواهد بود.
مزیت روش TTM این است که قیمت سهم بر اساس قیمت واقعی آن تعیین میشود. درواقع ارزشگذاری سهم توسط سود پیشبینیشده شرکت انجام نمیشود و سرمایهگذاران با استفاده از اطلاعات واقعی میتوانند عملکرد شرکت را ارزیابی کنند و نتایج بهتری به دست آورند.
بنابراین برای درک سادهتر میتوان گفت EPS یک سهم بر اساس سود خالص ۱۲ ماه گذشته محاسبه میشود. درصورتیکه در پایان سال مالی یک شرکت گزارش تفسیری آن را بررسی کنیم، سود (زیان) خالص کل در پایان آن سال تقسیمبر تعداد کل سهام شرکت، EPS سهم میشود؛ اما درصورتیکه در میان سال مالی باشیم با توجه به آخرین گزارش ارائهشده توسط شرکت میتوان EPS را به دست آورد. برای مثال، اکنونکه در نیمه دوم سال ۱۳۹۸ هستیم، EPS یک شرکت برابر با مجموع سود (زیان) خالص ۶ ماهه اول امسال بهاضافه ۶ ماهه سال گذشته تقسیمبر تعداد کل سهام شرکت است.
برای نمونه اطلاعات زیر را درباره سهمی خاص در نظر بگیرید.
سود خالص به ازای هر سهم در پایان سال مالی ۱۳۹۷: ۶،۰۰۰ ریال
سود خالص به ازای هر سهم در ۶ ماهه اول سال ۱۳۹۷: ۴،۰۰۰ ریال
سود خالص به ازای هر سهم در ۶ ماهه اول سال ۱۳۹۸: ۳،۰۰۰ ریال
سود خالص به ازای هر سهم در ۶ ماهه دوم سال ۱۳۹۷: ریال ۲،۰۰۰ = ۴،۰۰۰ – ۶،۰۰۰
۵،۰۰۰ = ۳،۰۰۰ + ۲،۰۰۰
سخن آخر
مزیت استفاده از TTM این است که قیمت سهم بر اساس سود واقعی آن تعیین میشود و ارزشگذاری سهم صرفاً بهوسیله سود پیشبینیشده شرکت توسط سرمایهگذاران انجام نمی¬گردد؛ چراکه ممکن است شرکت در گزارشهای پیشبینی سود خود برآورد درستی از سود انجام ندهد و همین امر موجب اشتباه سرمایهگذاران شود. حال با استفاده از روش TTM سرمایهگذاران با استفاده از اطلاعات واقعی در بازار معامله میکنند و به نتایج بهتری در معاملات خود خواهند رسید؛ بنابراین نکته مهم در ارزشگذاری سهم با استفاده از نسبت P/E به دست آوردن سود تحلیلی شرکتها است که سرمایهگذاران قادر هستند با آموزش تحلیل بنیادی، توانایی برآورد سود هر سهم را در بازار به دست آورند.
حاشیه سود خالص چیست و چه کاربردی دارد؟
رمز موفقیت در هر بازار مالی از فارکس گرفته تا بورس، شناخت کامل مفاهیم و اصطلاحاتی است که در آنها استفاده میشود. برای مثال در بازار بورس اصطلاحاتی مانند حاشیه سود خالص، حاشیه سود ناخالص و حاشیه سود عملیاتی وجود دارد که اگر با آنها آشنا نباشید چیزی جز ضرر نصیبتان نمیشود.
چه به تازگی وارد بورس شدهاید و چه در این بازار مالی سابقه انجام معامله داشته باشید، بایستی به خوبی این مفاهیم را بشناسید. از این جهت در این مقاله میخواهیم در مورد یکی از اصطلاحات پرکاربرد و مهم یعنی حاشیه سود خالص صحبت کنیم که با شناسایی شرکت های سودآور احتمال موفقیتتان را بالا میبرد؛ با ما همراه باشید:
معرفی حاشیه سود یا حاشیه سود خالص
برای اینکه بتوانید درصد موفقیت خود در هر معامله را تخمین بزنید، بایستی با اصطلاحات و اصول تحلیل تکنیکال و تحلیل بنیادی آشنا باشید. یکی از اصطلاحاتی که در تحلیل بنیادی خیلی با آن مواجه هستید، حاشیه سود است. میزان سود و ضرری که در معاملات کوتاه یا بلند مدت، سرمایه اولیه را تحت تأثیر قرار می دهد، برای معامله گران اهمیت زیادی دارد و مسلماً کسی نمیخواهد ضرر کند؛ اینجاست که مفهوم حاشیه سود اهمیت زیادی پیدا میکند.
حاشیه سود یا Profit Marigin یکی از نسبتهای سودآوری است که از تقسیم درآمد روش محاسبه حاشیه فروش یا سود خالص شرکت بر فروش خالص شرکت محاسبه میشود. درواقع حاشیه سود برابر است با نسبت سود به فروش شرکت.
درآمد یا سود خالص معمولاً با تفریق همه هزینههای شرکت که شامل هزینههای عملیاتی، هزینه مواد اولیه و هزینههای مالیاتی از درآمد کل میباشد، محاسبه میشود. حاشیه سود به صورت درصد مطرح میشود و معین میکند که یه شرکت چه میزان از هر یک دلار فروش را در حساب مختص درآمدها نگه داری میکند.
نکته: حاشیه سود تنها شامل حاشیه سود خالص نیست و انواع مختلفی مانند حاشیه سود ناخالص، حاشیه سود عملیاتی، حاشیه سود قبل از مالیات و… را شامل میشود. با این حال دقت کنید که اگرچه حاشیه سود دارای انواع مختلفی است اما بیشتر به حاشیه سود خالص اشاره دارد. همانطور که در تعریف این مفهوم به آن اشاره شد، حاشیه سود درصدی از سود است که به ازای هر یک دلار فروش بدست میآید؛ بنابراین میتوان گفت حاشیه سود همان حاشیه سود خالص است.
پیش نیاز محاسبه حاشیه سود خالص
جهت محاسبه حاشیه سود خالص به اطلاعات و صورتهای مالی میان دورهای ماهانه، 3 ماهه، 6 ماهه و یا یکساله شرکت نیاز هست. اطلاعات مربوط به صورتهای مالی هم در سایت خود شرکت و هم در سامانه کدال به نشانی Codal.ir موجود است.
سود خالص چیست؟
منظور از سود خالص یا Net profit باقیمانده مجموع درآمدها بعد از کسر هزینههای عملیاتی و سایر هزینههای مالی و مالیات است. درواقع سود خالص میزان باقیمانده درآمد شرکت پس از کسر تمامی هزینهها است. سود خالص میتواند مثبت یا منفی باشد؛ بدیهی است که در صورت منفی بودن، زیان خالص تلقی میشود.
سود خالص شاخصهای بسیار مهم برای شناسایی شرکتهای سودآور است. همچنین این معیار برای محاسبه سود هر سهم نیز کاربرد دارد. لازم به ذکر است که برخی به جای مفهوم سود خالص از مفاهیمی مانند درآمد خالص شرکت، سود هر سهم یا همان EPS استفاده میکنند.
شرکتهایی که برای رشد درآمدها و کاهش هزینهها تلاش میکنند، در واقع در حال بهبود بخشیدن به سود خالص خود میباشند.
معرفی حاشیه سود ناخالص
حاشیه سود ناخالص یا Gross Profit Margin یکی از معیارهای سودآوری است که نشاندهنده درصد درآمدی است که بیش از هزینه کالاهای فروخته شده میباشد. بنابراین این حاشیه سود نیز به صورت درصدی بیان میشود. حاشیه سود ناخالص نشان میدهد که تیم مدیریت اجرایی یک شرکت، چگونه با استفاده از هزینههایی که در تولید محصولات و خدمات خود انجام میدهند موفق به تولید درآمد میشوند. بدیهی است که هرچه این عدد بیشتر باشد، مدیریت شرکت در زمینه سودسازی از هر واحد دلار، قویتر و کارآمدتر به نظر میرسد.
حاشیه سود ناخالص با استفاده از درآمد کل شرکت شامل هزینه کالاهای فروخته شده یا COGS اندازه گیری میشود و در ادامه تفاوت آن را با درآمد کل شرکت سنجیده میشود. منظور از COGS مبلغی است که شرکت برای تولید کالاها یا خدمات خود هزینه میکند.
سود ناخالص چیست؟
شرکتها معمولاً در بازههای مشخص مقدار سود و ضرر خود را اعلام میکنند. برای سرمایه گذاران و معاملهگران، میزان سود یک شرکت در این بازه زمانی اهمیت دارد. با این حال بایستی توجه داشته باشند که این میزان سود خالص هست یا ناخالص. درصورتی که از سود بدست آمده هزینههای عملیاتی، مالی و مالیات کم نشده باشد، به آن اصطلاحاً سود ناخالص یا Gross Profit گفته میشود.
حاشیه سود خالص چه کاربردهایی دارد؟
همانطور که قبلتر هم به آن اشاره کردیم، حاشیه سود خالص یکی از ابزارهای مهم در تحلیل بنیادی است. درصورتی که یک شرکت حاشیه سود پایین داشته باشد به این معناست که میزان سودآوری یک شرکت ایمن و مطمئن نیست. به علاوه چنین شرکتی با حاشیه سود پایین، اگر کاهش در فروش هم تجربه کند، ممکن است حاشیه سود آن خنثی و حتی منفی هم بشود.
حاشیه سود پایین میتواند به اثرات منفی صنعتی که شرکت در آن فعال است یا شرایط کلان اقتصادی هم اشاره کند؛ برای مثال میتواند نشان دهنده این موضوع باشد که شرکت فروش کمتری نسبت به سایر شرکتها در آن صنعت دارد یا این که صنعت مدنظر خود شرایط بدی را تجربه میکند.
علت دیگری که موجب کاهش حاشیه سود خالص میشود، مخارج بالا به نسبت درآمد است. زمانی که شرکت به دلیل مشکلات مدیریتی در حال تلاش برای پایین نگه داشتن هزینهها است، مخارج افزایش و حاشیه سود کاهش مییابد. عوامل دیگری هم موجب افزایش مخارج یک شرکت میشود؛ مثلاً موجودی کالا زیادی به نسبت فروشش دارد، کارمندان زیادی استخدام کرده است، در فضای بزرگی فعالیت میکند، اجارهبهای محل شرکت زیاد است و … .
از طرف دیگر بالا بودن حاشیه سود خالص نشان دهنده این است که شرکت سودآوری بیشتری داشته و کنترل بیشتری بر درآمد خود دارند.
درصد حاشیه سود همچنین کمک زیادی به استراتژی قیمت گذاری میکند. برای مثال پایین بودن حاشیه سود نشان دهنده این است که شرکت محصولات خود را کمتر قیمت گذاری کرده است.
حاشیه سود خالص چه محدودیت هایی دارد؟
حاشیه سود برای مقایسه شرکتهایی که در یک صنعت هستند و مدل کسب و کار آنها یکی است، کاربرد دارد. شرکتهایی که متعلق به یک صنعت نیستند، مدل کسب و کارشان با هم متفاوت است و حاشیه سود آنها هم با هم متفاوت است؛ پس مقایسه آنها کمکی به تحلیلهای شما نمیکند.
برای مثال شرکتهای تولید کننده کالاهای اساسی، هزینه ها، درآمد و البته حاشیه سود متفاوتی نسبت به شرکتهای عرضه کننده اجناس لوکس و گران قیمت دارند؛ پس مقایسه آنها با هم معنایی ندارد.
دیدگاه شما