حسابداری و حسابرسی
به نظر میرسید ریسک برای همیشه پایین نگه داشته خواهد شد.
این پارادایم جدید بر سه پایه استوار بود: رشد بسیار بالای مشتقات در بازارهای مالی، توزیع و پخش ریسک اعتبارات از طریق تبدیل بدهی به اوراق بهادار و ترکیب بینظیر ریاضیات و قدرت محاسباتی در مدیریت ریسک که در کار آکادمیک نیمه دوم قرن بیستم ریشه داشت. این ویژگیها در دهه 1990 در بنگاههایی چون جیپی مورگان شکوفا شد. این بنگاه اقتصادی مفهوم ارزش در ریسک (VAR) را مطرح کرد، به کار گیری این مفهوم به بانکها کمک میکند تا زیان مورد انتظار را در صورت بروز شرایط نامساعد، محاسبه کنند.
ناگهان محاسبه ریسک تا 5 واحد بعد از اعشار ممکن شد و به دنبال آن محاسبه بازده مورد انتظار نیز با چنین دقتی امکانپذیر شد. بانکها دانشجویان دکترا را برای بررسی مدلهای حتی پیچیدهتر ریسک استخدام میکردند. کمکم این باور به وجود آمد که با وجود سیر افزایشی سود و ترازنامههایی که مدام بزرگتر میشد و با وجود افزایش نقدینگی، یک شیفت تکنولوژیک، ریسک را کاهش داده است.
با این باور البته منفعت بانکها نیز بیشتر تامین میشد. هر چه امکان اندازهگیری ریسک بیشتر میشد، امکان تبدیل بدهی به یک ابزار مالی که امکان فروش یا نگهداری آن در دفاتر تجاری وجود داشت برای بانکها، افزایش مییافت. مزیت دیگر این ابزارهای مالی نیز آن است که هزینه سرمایه آن نسبت به سایر وامها کمتر است. قانونگذاران نیز این ساختار را قبول کردند؛ با این استدلال که «ثبات بزرگ» از میزان خطرات کلان اقتصادی کاسته است و تبدیل بدهی به ابزار مالی، ریسک شرکتها را به مقادیر قابلکنترل تقسیم کرده است. این اعتماد به راههای تکنولوژیک در قوانین بیسل 2، مربوط به سرمایه بانک منعکس شده بود؛ این قوانین تکیه زیادی به مدلهای داخلی بانک داشتند.
در این مدت برخی مشکلات جزئی نیز پدید آمد از جمله نزدیک شدن صندوق پوشش ریسک «مدیریت بلند مدت سرمایه» (التیسیام) و ورشکستگی دات کام، اما در این موارد بازار به سرعت بهبود یافت. بانکها با غرور آزار دهندهای مدام در حال رشد بودند، اما این احساس امنیت در نظام بانکی با افول 2009-2007 از میان رفت. بحرانی که در واقع بیش از هر چیز بحران مدیریت ریسک مدرن بر اساس ماتریس بود. این اعتقاد که میتوان وظیفه نظارت بر بانکها را به عهده خود آنها گذاشت، تاکنون بزرگترین و پرهزینهترین اشتباه دنیا بوده است. اشتباهی که تاکنون برای جبران آن به 15 تریلیون دلار تزریق سرمایه و سایر انواع حمایتها نیاز بوده است. یک مقام ارشد در بانک مرکزی یک کشور صنعتی میگوید: «هزینه زیادی که تاکنون پرداخته ایم برای این بوده که بدانیم چه قدر کم میدانیم.» دیگر آموزه بحران این بوده است که مدیریت ریسک همان قدر که به عدد و رقم مربوط است به مساله قضاوتها نیز مرتبط است. تلاش برای محاسبه میزان ریسک با فرمولهای ریاضی، در صورتی که دست یافتن به این میزان از دقت در محاسبه، ذاتا امکانپذیر نباشد ممکن است گاهی ضد غرض عمل کند.
در حال حاضر تکبری که دقت گول زننده محاسبات به همراه داشتند به شرمساری مدیران انجامیده است. در عمل ثابت شده که در بازارهای مالی، رونق و رکود بسیار بیشتر از آنچه در مدلهای احتمال معمولی پیشبینی میشود، اتفاق میافتد. بدتر اینکه بازار مالی شکنندهتر از گذشته شده است. بونوا مندلبرات که پدر نظریه تشابه و یکی از پایهگذاران مطالعه چرخشهای بازار است میگوید که بازارها در معرض اتفاقات تصادفی هستند که معمولا در طبیعت دیده نمی شود. وی میافزاید: «در بازارها تغییرات بزرگی که به ندرت اتفاق میافتند، میتوانند از جمع تغییرات کوچک متعدد، تاثیرگذاری بیشتری داشته باشند. در صورتی که بازارهای مالی توزیع نرمال زنگی شکل داشتند و بنابراین کسادی در آنها به ندرت اتفاق میافتاد، در آن صورت انتظار میرفت، اتفاقاتی چون سقوط بازار سهام در سال 1987 و مشکلات مربوط به نرخ بهره در سال 1992 و بحران سال 2008 هر یک تنها یک بار در طول تاریخ اتفاق بیفتند.»
گرگ کیس مدیرعامل یک شرکت بیمه به نام آون میگوید: «این امر به تدریج طرز تفکر موسسات مالی در مورد ریسک را تغییر میدهد.» پیش از وقوع بحران تحلیل گران دلیل اتفاقات نادر را در مواردی چون شیوع بیماریهای واگیر دار و یا امنیت محیط مجازی و تروریسم جستوجو میکردند. اکنون اما آنها متوجه ریسکهای موجود در داخل سیستم و چگونگی انباشت این ریسکها در ترکیب با یکدیگر شدهاند.
به ارزانی چیپس و درک مفهوم پوشش ریسک به همان میزان نیز مضر
با وجود آنچه گفته شد، اینکه تنها یا حتی به طور عمده، مدیران ریسک را برای بروز بحران سرزنش کنیم سادهانگارانه خواهد بود. پول ارزان منجر به این شد که ریسک کمتر از حد واقعی آن ارزشگذاری شود. آمریکا طی سالهای 2002 تا 2005 نرخ بهره واقعی منفی داشت، این در حالی بود که در این مدت تورم قیمت مصرفکننده بدون تغییر بود. بسیاری از اقتصاددانان با این سخن برنانکه ريیس فدرال رزرو که گفته است بحران بیش از آنکه به سیاستهای پولی انبساطی مربوط باشد به عدم دقت قواعد حاکم بر وامهای رهنی مربوط است، موافق نیستند.
آنچه به همان اندازه زیان آور بود، سیاستهای مربوط به گسترش تملک خانه در آمریکا با استفاده از فانی- میو فردی- مک، دو غول وامهای رهنی در آمریکا بوده است. این سیاستها باعث شد این دو شرکت به زیاده روی در فروش اوراق قرضه با پشتوانه وامهای نانوشته روی آورند. در غیاب محدودیتهای سختگیرانه، نرخ بهره پایین به طور طبیعی به بدهی بالاتر میانجامد. بدهی بنگاههای مالی آمریکا به نسبت کل اقتصاد به شدت افزایش یافت.
در دوران اوج رواج این شیوه پر ریسک، میزان دیون یک بانک بزرگ به طور متوسط، 37 برابر ارزش سهام آن بود؛ این بدان معنا است که چنین بانکی با از دست دادن تنها 2 تا 3 درصد از داراییهای خود دچار ورشکستگی میشد. بن استیل از انجمن روابط خارجی میگوید: «پول قرضی به سرمایهگذاران این امکان را میداد که بازدههای بالاتر از بازده طبیعی بازار به دست آورند.»
زمانی که بازارها منجمد شدند بانکها به طور اخلاقی خود را مسوول جذب زیانهای پدید آمده میدانستند. داگ رودر از اداره محاسبه نرخ ارز که یک ارگان قانونگذاری در آمریکا است میگوید: «ریسک از دست دادن شهرت برای بانکها، بهای مالی بسیار بالایی را در بر داشت.»
آنچه در همه ابعاد مشاهده میشد، هدایت نادرست انگیزهها بود. بنگاههایی که گفته میشد «آنقدر بزرگ شدهاند که سقوط آنها اقتصاد جهانی را در خطر قرار خواهد داد» در پناه تضمینهای قدرتمند (دولتی) جا خوش کردند. حساسیت در مقابل ریسک کاهش یافت؛ چراکه بسیاری اعتقاد داشتند، فدرال رزرو در صورت لزوم با استفاده از پایین آوردن نرخ بهره و تزریق نقدینگی برای کمک به نظام بانکی، دخالت خواهد کرد. بررسی وضعیت مالی قرضگیرندگان بر عهده موسسات رتبهبندی اعتبار گذارده شد. این موسسات، حقوق خود را از وامدهندگان دریافت میکردند.
برخی از انواع وامهای پرداختی آنقدر پیچیده بودند و زنجیره میان قرض گیرنده و سرمایهگذار نهایی آنقدر طولانی بود که بررسی دقیق وضعیت مالی، در هنگام اعطای وام امکانپذیر نبود. فهم درست یک تعهد ضمانت پرداخت وام که مجموعهای از انواع اوراق بهادار بود، نیاز به مطالعه 30000 صفحه مدارک داشت.
بهای تبدیل بدهی به ابزارهای مالی اکثرا از پیش پرداخت شده بود و به همین دلیل این وسوسه را برای موسسات ایجاد میکرد که بدهی ایجاد کنند، این بدهی را بفروشند و مسوولیت خود را فراموش کنند. مشکلات مربوط به پرداختی بانکداران بسیار گسترده شد. بدان معنا که در استخدام یک بانک بودن، از سهامدار بودن (و یا یک مالیاتدهنده که پرداخت لازم برای طرحهای نجات به عهدهاش گذارده شده بود) پرسودتر بود. در وصف اهمیت پرداختیهای مدیران ارشد زیادهروی شده است. آنها در لمون برادرز وای آی جی زمانی که قیمت سهام افت کرد آسیب زیادی دیدند. یک بررسی جدید نشان میدهد که بانکهایی که ثروت مدیر ارشد آنها بیشتر به بانک وابسته بود، عملکرد بدتری (و نه بهتری) نسبت به بانکهایی داشتند که در ظاهر به نظر میرسید مدیران انگیزه کمتری برای حفظ آنها دارند. یک توضیح ممکن، اینست که مدیران ریسکهایی را متحمل میشدند که به گمان آنها به نفع سهامداران بود؛ اما در آخر ثابت شد که در محاسبات خود اشتباه کردهاند. انگیزهها در سطوح پایینتر بیشتر مشکوک به نظر میرسند. برای تجارتکنندگان بسیار ساده بود که از سودهای کوتاهمدت بهرهمند شوند و در عین حال از مسوولیت بمب ساعتی که خود کار گذاشته بودند شانه خالی کنند.
اطلاعات نامتقارن در بازار مشتقات نیز فاجعه به بار آورد. در این بازار حتی شرکتهای بزرگ معامله گر اطلاعات لازم برای تعیین عواقب اشتباهات دیگران را در دست نداشتند. زیانهای ناشی از قراردادهایی که با لمان برادرز مرتبط بودند، چندان بزرگ نبود، اما هیچ کس نمی دانست که فروپاشی آن در سپتامبر 2008 چنان ترسی را در بازارها ایجاد خواهد کرد. همچنین اندازهگیری ریسکهای دنبالهداری که فروشندگان تعهدات رهنی وثیقه دار، مثلای آی جی و بیمهکنندگان اوراق قرضه بسیار مشکل بود. اینها در واقع گزینههایی بودند که احتمال زیانهای بزرگ در آنها کم بود، اما در صورت بروز این زیانها میتوانستند فاجعه بار باشند.
دیگر عامل در ایجاد ریسک روزافزون، همان چیزی است که اندیهالدین ريیس بخش ثبات مالی در بانک مرکزی انگلستان، با لفظ «نزدیکبینی فاجعهآمیز» از آن یاد کرده است. سرمایهگذاران پس از اینکه فاجعهای به بار میآید، کمی محتاطانهتر عمل میکنند درست همان طور که رانندگان پس از دیدن یک صحنه تصادف از سرعت خود میکاهند، اما به زودی دوباره سرعت میگیرند. اما امروزه برای سرمایهگذاران بازگشت به رفتار غیرمحتاطانه کمتر از یک دهه زمان میبرد. از آنجایی که از سال 1998 به این سو هیچ بحرانی پدید نیامده بود، سرمایهگذاران به سوی اوراق بهادار ریسکی روی آوردند تا در دورانی که نرخ بهره پایین است، بتوانند سود خود را حفظ کنند. مدلهای مدیریت ریسک، با تکیه زیاد بر دادههای جدید و نتایج محدود به ویژه در بازار وامهای رهنی کم اعتبار، به این عدم آیندهنگری (نزدیک بینی فاجعهآمیز) دامن میزدند.
یکی دیگر از تهدیدهای موجود را چاک پرینس (که بعدا به مقام ریاست سیتی گروپ رسید) در سخنان خود در سال 2007 اینگونه مطرح کرد: «تا زمانی که موسیقی نواخته میشود باید بلند شد و رقصید.» عملکرد یک موسسه معمولا یا در مقایسه با رقبا و یا با آنچه در یک صنعت رایج است، سنجیده میشود. این امر بانکها را به تقلید از یکدیگر در زمینه قبول ریسک ترغیب میکند، حتی اگر در بلند مدت این عملکرد منافع هیچ کس را تامین نکند. در مورد رهنهای مسکن، قرضدهندگان وامهای بد، در تلاش برای حفظ سهم بازار، دیگرانی را که از دادن وامهای بد خودداری میکردند، از بازار خارج کردند. عقب کشیدن از این رقابت آسان نبود، زمانی که جیپی مورگان 5 درصد از بازده کوتاهمدت روی بدهی خود را فدای آینده نگری کرد، به شدت مورد انتقاد سهامداران خود قرار گرفت.
یک نگرانی عمومی این است که پیچیدگی شبکه مالی جهانی مشکلات فاجعهآمیز گاه و بیگاه را اجتنابناپذیر میکند. به عنوان مثال بازار مشتقات اعتبارات با سرعتی بسیار بیشتر از توسعه زیرساختهای مورد نیاز آن رشد کرده است. تنها به تازگی اقداماتی جدی برای ایجاد سازمانهای مرکزی، که چکهای موسسات مختلف را با یکدیگر مبادله میکنند، صورت گرفته است. با ایجاد این سازمانها میتوان از وجود ضمانتهای مناسب برای مبادلات و همچنین از تکمیل مبادله در صورت نکول یکی از طرفین، اطمینان حاصل کرد.
شلوغی بیش از حد شبکه اعمال فشار برای تخصیص بهینه سرمایه در 20 سال اخیر به ایجاد آن چیزی انجامید که تیل گیلدمن پدر VAR و معاون ريیس بنگاه تکنولوژی سان گارد، «سرمایهداری متکی بر دوپینگ» نامید. بانکها برای محاسبه ریسک میباید بر مدلهای قیمتی در بازارهای محدود که اطلاعات آنها تنها در دسترس عدهای خاص قرار دارد، تکیه میکردند و به تدریج در دور زدن قوانین خبره شدند. در نتیجه کارآیی گردش سرمایه در حدی که همگان تصور میکردند، نبود. بانکهای بزرگ نیز با تکیه بر رونق پدید آمده در بازار مشتقات، تجارت و مبادله بدهیها با روشهای رایانهای و غیره به طور فزایندهای به یکدیگر وابسته شده بودند. دیگر نوع اوراق بهادار، اوراق بهادار با مالکیت متقابل بود. در آغاز بحران، بنگاههای مالی بزرگ، مقادیر زیادی از دارایی یکدیگر را در اختیار داشتند. این پیوند تنگاتنگ، خطر پدید آمدن نتایج غیرخطی را افزایش میدهد. در چنین مواردی تغییرات کوچک، تاثیرات بزرگی را بر جای میگذارند. آقای گلدیمن میگوید: «بازارهای مالی تبدیل به بستری بینقص برای قوهای سیاه شدهاند.» در چنین شبکهای مشکلات یک بنگاه میتوانند تاثیر فزایندهای بر میزان ریسک فعالیتهای شرکای تجاری آن داشته باشند. بر اساس نظر صندوق بینالمللی پول، زمانی که نرخ بهره ورشکستگی اعتباری لمان برادرز به شدت افزایش یافت، این نرخ در مورد ای آی جی با جهش ناگهانی و تقریبا دو برابر مقداری که پیشبینی میشد مواجه شد.
آقایهالدن این نظر را مطرح کرده است که این سیستم پر ریسک تنها در نتیجه پیچیدگی پدید نیامده بلکه (به شکل تناقضآمیزی) از همگونی بیش از اندازه موسسات مالی به یکدیگر ناشی شده است. بانکها، شرکتهای بیمه، صندوقهای پوشش ریسک و دیگران در تلاش برای کاهش ریسک از طریق ایجاد تنوع در داراییهای خود، انواع مختلفی از اوراق بهادار بدهی را خریداری میکردند. اما نکته مهم این بود که ماده خام تمام این انواع بدهی، مشابه بود: وام به بنگاههایی که بدهی بالایی داشتند، رهنهای مسکن آمریکایی و امثال آن. از دید هر یک از شرکتهای درگیر، این عملکرد، منطقی بود. اما برای سیستم به عنوان یک کل چنین عملکردی به معنای گذاشتن تمام تخم مرغها در یک سبد کوچک بود و این امر در بازده شرکتها قابلمشاهده بود.
در حال حاضر تلاشهایی برای مقابله با این نوع ریسک در حال انجام است. هیات ثبات مالی که یک گروه بینالمللی از قانونگذاران است، تلاش میکند کشورهای جهان را در انجام اصلاحات در زمینههایی همچون سرمایه، نقدینگی، مکانیزمهای نجات یا تفکیک و تجزیه بانکهای مشکلدار با یکدیگر همراه و هماهنگ کند. بزرگترین چالش این هیات، مقاومسازی سیستم در مقابل اشتباهات و مشکلات شرکتهای بزرگ خواهد بود. در مورد چگونگی برخورد با این مساله شکاف بزرگی میان افراد وجود دارد. برخی طرفدار وضع مقررات سختگیرانهتر در مورد سرمایه بانکها و برخی طرفدار تفکیک و تجزیه موسسات مالی هستند و برخی مانند آمریکا به استفاده از ترکیبی از همه این روشها تمایل دارند. در ژانویه اوباما با وضع مالیات بر بدهی بانکهای بزرگ و اعلام برنامه برای کوچک کردن حجم آنها، ممنوع کردن تجارت مالکانه و محدود کردن دخالت بانکها در صندوقهای پوشش ریسک و داراییهای خصوصی، شوک بزرگی را به آنها وارد کرد. این پیشنهادات هنوز به تایید کنگره نیاز دارند، اما به هرحال بحثها در مورد چگونگی برخورد با بنگاههای بسیار بزرگ را تقویت کردند. هرچند واکنشها در اروپا متفاوت بود.
قانونگذاران نیز به آهستگی با یک رویکرد سیستماتیک به ریسک روی میآورند. چارچوب نظارتی گذشته فرض را بر آن میگذاشت که اگر هر یک از 100 بانک بزرگ جهان به تنهایی ایمن باشد در آن صورت سیستم نیز ایمن خواهد بود، اما بحران نشان داد که حتی بنگاههایی که از مدیریت مطلوبی برخوردارند و در زمان کسادی به درستی عمل میکنند ممکن است موجب کاهش مقاومت سیستم شوند.
بانکها نیاز دارند که خود، راهحل میانهای را در مدیریت ریسک پیدا کنند. این راهحل باید حد وسطی میان پیروی از احساسات در مورد عملکرد بازار و توجه محض به محاسبات و عدد و رقم باشد. پیشرفتهای صورت گرفته در روشهای مقداری امور مالی تاکنون نیز کافی بوده است، اما بنگاهی که اشتباهات موجود در مدلهای خود را متوجه نمیشود به سوی مشکل پیش میرود. این گزارش ویژه مطرح میکند که قوانین باید نسبت به گذشته سختگیرانهتر شوند، به علاوه نیاز خواهد بود که در اجرای آنها دقت بیشتری شود تا از بحرانهای مشابه در آینده جلوگیری شود، اما به هر حال، هیچ اصلاحی در جهان ایمنی محض را تضمین نمیکند.
درک مفهوم پوشش ریسک
نتایج جستجو برای: صرف ریسک بازار
تعداد نتایج: 39909 فیلتر نتایج به سال:
تاثیر ریسک اطلاعات و هزینه های معاملات بر واکنش بازار به اعلان سود
هدف این تحقیق، بررسی تأثیر ریسک اطلاعات و هزینههای معاملات بر واکنش بازار به اعلان سود میباشد. نمونه مورد بررسی شامل 828 داده شش ماهه-شرکت مربوط به 69 شرکت پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار در بازه زمانی شش ماهه اول سال 1387 تا شش ماهه دوم سال 1392 میباشد. فرضیات تحقیق با استفاده از روش گشتاورهای تعمیم یافته دادههای تلفیقی پویا بررسی شدند. یافتههای تحقیق نشان میدهند که در شش ماهه اول، ریسک.
آیا در تلاطم های شدید بازار سهام تهران متنوعسازی ریسک را کاهش میدهد؟
در این پژوهش سعی شده است متنوع کردن بدره، برای حالتی مورد بررسی قرار گیرد که بازار سهام با تلاطم شدید مواجه باشد یا به عبارتی قیمت سهام افزایش یا کاهش شدید را تجربه کرده باشد. مطالعات نشان میدهند که هنگام وجود تلاطم شدید در بازار داراییها، همبستگی شرطی میان بازدهیها افزایش یافته، در نتیجه متنوعسازی نمیتواند سبب کاهش ریسک گردد. برای ارزیابی درستی این ادعا در بازار داراییهای مالی ایران از ت.
محاسبۀ سرمایۀ الزامی ریسک بازار در مدل توانگری مالی شرکتهای بیمه
چالشی که امروزه سیستم توانگری مالی شرکتهای بیمه با آن مواجه است، درک مفهوم ریسک و به دنبال آن اندازهگیری و کمیکردن ریسک است. یکی از ریسکهای مهم یک شرکت بیمه، ریسک بازار ناشی از سرمایهگذاری است. هدف اصلی این مقاله، رفع نواقص و ایرادات آییننامۀ نحوۀ محاسبه و نظارت بر توانگری مالی مؤسسات بیمه و لحاظکردن دقیقتر ویژگیهای سریهای زمانی مالی برای برآورد ارزش در معرض ریسک پ.
ارزیابی تأثیر منابع ریسک بر بازار سرمایه اسلامی؛ مطالعه موردی بورس اوراق بهادار تهران
با توجه به اینکه رابطه ریسک و بازده در بورس اوراق بهادار و رفتار سهام در مقابل عوامل ریسک، همواره از موضوعات مورد بحث در حوزه مالی بوده و سرمایهگذاران نیز به منظور حفظ ارزش سبد داراییهای خود به دنبال شناسایی عوامل ریسکی و میزان تأثیرپذیری بازدهی سهام از این عوامل هستند، این مقاله با تبیین روش قیمتگذاری دارایی سرمایهای شرطی پتنگیل و همکاران (1995) و در قالب مدل چندعاملی آربیتراژ، تأثیر شرطی .
ارزیابی ریسک سیستمی نظام بانکی از طریق مدلسازی توپولوژی شبکه بازار بین بانکی
هدف این مقاله مدلسازی، شناسایی توپولوژی و تحلیل شبکه بازار بین بانکی ایران به منظور ارزیابی ریسک سیستمی با استفاده از سنجه های آماری است که در تئوری شبکه های پیچیده به کار می رود. به این منظور از اطلاعات مربوط به تعاملات فی مابین 33 بانک و موسسه اعتباری فعال دربازار بین بانکی ایران از فروردین ماه 1389 الی شهریور ماه 1394 شامل 66 ماتریس ماهانه استفاده شده است. بررسی دو سنجه توزیع تجمعی درجه و مع.
کاربرد نظریه ارزش نهایی در اندازه گیری ریسک بازار
بررسی رابطه ریسک چولگی بازار و مقطع بازده سهام
سرمایهگذاران در تلاش هستند منابع مالی خود را در جایی سرمایهگذاری کنند که بیشترین بازده و کم ترین ریسک را داشته باشد. بنابراین، تعیین تأثیر عوامل موثر بر روی بازده سهام میتواند به این مسئله کمک کند که سرمایهگذار با توجه به این عوامل در هنگام خرید سهام ریسک کمتری را متحمل گردد و با مقایسه شرکت ها با اطمینان بیشتری سهام موردنظر خود را خریداری نماید. در راستای دستیابی به اهداف تحقیق، سه فرضیه م.
ریسک نقدینگی (Liqiuidity Risk)
یکی از مهمترین ریسکهای مالی، ریسک نقدینگی است. هر زمانی که احتمال نقد نبودن وجود داشته باشد و بین داراییها و بدهیها عدم تطابق نقدینگی رخ دهد، ریسک نقدینگی پدید میآید. هرچه این احتمال بزرگتر باشد، ریسک نقدینگی نیز بیشتر خواهد بود. در این چارچوب، رابطه جامعی بین غیرنقد بودن یا ریسک نقدینگی وجود دارد بدین شکل که هرچه ریسک نقدینگی بیشتر باشد، احتمال غیرنقد بودن بیشتر بوده و در نتیجه نقدینگی پایینتر خواهد آمد. از رایجترین عواملی که منجر به ایجاد ریسک نقدینگی میشود میتوان به تبلور بازار، زیانهای اعتباری یا عملیاتی در بانک، خسارت به شهرت بانک، یا تنش نقدینگی در سطح بازار اشاره کرد؛ عموما برای ارزیابی کمی ریسک نقدینگی از سه نوع تحلیل نقدینگی ترازنامه، تحلیل سرمایه نقد و تحلیل عدم تطابق در سررسید استفاده میشود. همچنین بنا به اهمیت موجود، مدیریت ریسک نقدینگی یک جنبه کلیدی از دستورالعملهای کمیته بال ۳ را تشکیل داده است. در این موقعیت، کمیته بال ۳ برای اولین بار مجموعهای هماهنگ از استانداردهای نقدینگی را در سطح بینالمللی تهیه کرده و همراه با نسبتهای کمی و سنجههای مختلف ارائه نموده است.
تعریف به حد
ریسک نقدینگی را میتوان در کنار ریسک نرخ بهره، ریسک اعتباری و ریسک بازار، یکی دیگر از ریسکهای مالی نامید. این ریسک هر زمانی که احتمال نقد نبودن وجود داشته باشد، پدید میآید و هرچه این احتمال بزرگتر باشد، ریسک نقدینگی نیز بیشتر خواهد بود. ریسک نقدینگی که از مهمترین ریسکهای مالی است و کمیته بال توجه به خصوصی به آن دارد به سه دسته ریسک نقدینگی ساختاری، ریسک نقدینگی بازار و ریسک نقدینگی مشروط تقسیم میشود.
وجوه افتراق یا شقوق مختلف
ریسک نقدینگی با سایر ریسکهای مالی تفاوتهایی دارد. ریسک نقدینگی به نوعی ریسک ثانویه است به این مفهوم که این ریسک همواره به دنبال یک یا چند واحد افزایش در سایر ریسکها افزایش مییابد. به عبارتی تصور این موضوع سخت است که یک بانک بدون داشتن مشکل در ریسک بازار، اعتباری یا عملیاتی، دچار مسئله نقدینگی شود. تفاوت دیگر اینکه پوشش ریسک نقدینگی متفاوت از پوشش سایر ریسکهای مالی است. در پوشش این ریسک، نیاز زیادی به نگهداری سرمایه مقرراتی یا اقتصادی در برابر زیانهای بالقوه وجود دارد.
فهرست مطالب
محتویات
درک مفهوم [ ویرایش | ویرایش مبدأ ]
ایده نقدینگی به قابلیت هر عامل اقتصادی برای مبادله ثروت خود با کالاها و خدمات یا با سایر داراییها مربوط میشود. دو نکته مهم در این تعریف وجود دارد: نکته درک مفهوم پوشش ریسک اول، آن که نقدینگی یک متغیر جریان بوده و (و متغیر انباره نیست). نقدینگی در چارچوب ما، به جریانات بدون قید و شرط در میان عاملان اقتصادی در هر نظام مالی مربوط میشود و تمرکز خاصی بر جریانات میان بانک مرکزی، بانکهای تجاری و بازارها دارد. نکته دوم این است که نقدینگی به قابلیت آزادسازی این جریانها ارتباط پیدا میکند.
اما ریسک به مفهوم احتمال متغیر تصادفی با درک ترجیحی عاملان اقتصادی از آن متفاوت است. عامل اقتصادی در این چارچوب، بر نقدینگی ارجحیت دارد. در واقع، هر زمانی که احتمال نقد نبودن وجود داشته باشد ریسک نقدینگی پدید میآید و هرچه این احتمال بزرگتر باشد، ریسک نقدینگی نیز بیشتر خواهد بود. وقتی احتمال برابر یک شود (یعنی امکان تبدیل به قطعیت شود) ریسک نقدینگی به حداکثر مقدار خود رسیده و غیرنقدبودن را محقق مینماید. در این چارچوب، رابطه جامعی بین غیرنقد بودن یا ریسک نقدینگی وجود دارد و بر این فرض استوار بوده است که هرچه ریسک نقدینگی بیشتر باشد، احتمال غیرنقد بودن بیشتر بوده و در نتیجه نقدینگی پایینتر خواهد آمد.
ریسک نقدینگی بازار مربوط به عدم توانایی معامله با قیمت اسمی و به صورت فوری است. این یک جزء سیستماتیک و غیر قابل متنوعسازی از ریسک نقدینگی است و دو ملاحظه مهم در مورد آن وجود دارد. اول آنکه وجوه اشتراک در ریسک نقدینگی در بازارها وجود داشته و به لحاظ نظری قابل ارائه بوده است ضمن آن که به شکل تجربی از طریق بازار سهام و اوراق قرضه ثبت میشود. مکانیزمهای انتشار گستردهتر نیز میتواند ریسک نقدینگی را در بازارهای بین بانکی و بازار دارایی منتقل کند. ملاحظه دوم ریسک سیستمی آن است درک مفهوم پوشش ریسک که باید قیمت گذاری شود. ریسک نقدینگی بازار نوعا به عنوان هزینه یا مازاد در ادبیات قیمتگذاری دارایی وجود داشته و بر قیمت دارایی در جهت مثبت اثرگذار میباشد.
تفاوتهایی از سایر ریسکهای مالی [ ویرایش | ویرایش مبدأ ]
ریسک نقدینگی در ابتدای امر همان ریسک ثانویه بوده و به این مفهوم است که ریسک نقدینگی همواره به دنبال یک یا چند واحد افزایش در سایر ریسکهای مالی افزایش مییابد. ریسک نقدینگی به همین دلیل ریسک پربرآیند نامیده میشود. نقش اصلی بانک فراهم کردن نقدینگی برای اقتصاد است و برای ایجاد بحران نقدینگی تولید نمیشود. تصور این موضوع سخت است که بانک دارای مساله نقدینگی بدون داشتن زیان جدی به واسطه ریسک بازار، اعتباری یا عملیاتی میباشد.
دوم آن که پوشش ریسک نقدینگی متفاوت از پوشش سایر ریسکهای مالی است و همه در نگهداری سرمایه مقرراتی یا اقتصادی در برابر زیانهای بالقوه در قالب خالص ارزش دارایی عادت کرده اند. مقدار کافی در چارچوب مدل ارزش در معرض خطر تعیین میشود و این به معنای آن است که از طریق محاسبه توزیع زیان بهطور یک افق زمانی معین (یک روز، ۱۰ روز، یک سال) و استخراج مقدار مبلغ سرمایه نگهداری شده میتوان به عنوان سپر در برابر زیانهای ناخواسته از انتهای توزیع با فاصله اطمینان (۹۹ تا ۹۹.۹۵ درصد) استفاده کرد.
منابع ریسک نقدینگی [ ویرایش | ویرایش مبدأ ]
ریسک نقدینگی هر دو سمت ترازنامه را ممکن است تحت تأثیر قرار دهد در صورتی که نقدینگی از فروش یا گزارش داراییها یا نقدینگی در دسترس از محل منابع متنوع تامین وجه (ایمن شده و ایمن نشده) حاصل میشود و این در حالیست که تامین الزامات در سررسید ناکافی باشد. رویداد آغازین در اکثر موارد با آسیب پذیری موجود در ترازنامه بانک روبرو شده و درنتیجه نقدینگی نامساعد را سبب میشود.
نمونههای بسیاری از رویدادهای آغازین در بازار یافت میشوند که عبارتند از: تبلور بازار، زیانهای اعتباری یا عملیاتی در بانک، خسارت به شهرت بانک، یا تنش نقدینگی در سطح بازار؛ که رایجترین منابع آسیبپذیری بانک در عدم تطابق نقدینگی بین داراییها و بدهیها (داراییها غیرنقدتر از بدهی میباشد) بوده و گزینههای معنی دار بانک با توجه به طرفهای مقابل و مشتریان (نظیر حق داشتن سپردههای دیداری برای بیرون کشیدن وجه از حساب در هر دوره از زمان و عدم تجدید حق ارائه کنندگان تامین مالی در بازار پول در کوتاه مدت تا تامین وجه در پایان قرارداد) مطرح میشوند.
نمونه ای از رویداد آغازین مربوط به زیانهای عمده ای میشود که –بعد از شناخته شدن در بازار- تامین وجه ایمن نشده را از سایر بانکها از دسترس خارج میکنند. نمونه دیگر مربوط به کاهش در ارزش بازاری وضعیت مبادله ابزار مشتقه بوده است که وثیقه مازاد را برای طرف مقابل در نظر گرفته یا نقدشوندگی را تحت شرایط نامساعد فراهم میکند. افشاء زیانهای عمده از پورتفوهای اعتباری (به عنوان مثال ذخیره زیان عمده تسهیلات) یا زیانهای عمده به واسطه ریسکهای عملیاتی (به عنوان مثال فرآیندهای تسویه نادرست) رتبه بیرونی بانک را کاهش داده و احتمالا بحران نقدینگی را برای بانک ایجاد میکند. این ریسکها اغلب با یکدیگر در ارتباط بوده و افشاء آنها میتواند شدیدا بر شهرت بانک و در نتیجه بر موقعیت نقدینگی اثرگذار باشند.
اندازهگیری ریسک نقدینگی [ ویرایش | ویرایش مبدأ ]
برای ارزیابی ریسک نقدینگی به طور کمی، بانکها سه نوع تحلیل را به کار میگیرند: تحلیل نقدینگی ترازنامه، تحلیل سرمایه نقد و تحلیل عدم تطابق در سررسید. در حالی که تحلیل ریسک نقدینگی تنها نیازمند ارزیابی نقدینگی اقلام مختلف ترازنامه هستند، رویکرد عدم تطابق در سررسیدها تنها از مبلغ تعدیلات رفتاری مدل سازی استفاده میکنند. بنابراین درجه پیچیدگی و درجه صحت ارزیابی، زمانی افزایش مییابد که حرکت از تحلیل نقدینگی ترازنامه به رویکرد عدم تطابق در سررسیدها اتفاق افتد.
استراتژی مدیریت ریسک نقدینگی [ ویرایش | ویرایش مبدأ ]
هر بانک باید برای مدیریت نقدینگی به طور روزانه استراتژی توافق شده ای داشته باشد و باید در سطح کل سازمان ارتباط برقرار کند. هیات مدیره باید استراتژی مدیریت ریسک را تایید کرده و بالاخره برای هر جنبه از پیاده سازی و ایفاء نقش مسئولیت داشته است. البته در اکثر موارد، استراتژیها توسط مدیران ارشدی که با یکدیگر کار میکنند فرمول بندی میشوند. آنگاه نتایج، شکل توصیههای ارسالی به هیات مدیره برای تایید رسمی را به خود میگیرند.
یکی از مهمترین الزامات برای استراتژی مدیریت ریسک نقدینگی ایجاد و تعیین محدودههایی برای ریسک است و استراتژی ریسک نقدینگی باید رویکرد کلی را تنظیم کند که بانک برای مدیریت ریسک نقدینگی در پیش گرفته و شامل اهداف مناسب، کمی متنوع و کیفی میباشد. هیات مدیره باید گامهای مسئولانه برداشته تا اطمینان حاصل کند که حدود تعیین شده با تحمل ریسک بنگاه سازگاری دارد. همان گونه که حدود ریسک باید متناسب با ماهیت، دامنه و پیچیدگی فعالیتهای بانک باشد.
هیات مدیره و مدیریت ارشد در تعیین استراتژی مدیریت ریسک نقدینگی نیاز به در نظر گرفتن این نکته دارند که مدیریت ریسک نقدینگی با سایر اهداف برنامه ریزی استراتژیک و مدیریت ریسک هماهنگی داشته و به عنوان مثال در تهیه برنامههای استراتژیک برای افزایش عایدی از طریق رشد سریع تسهیلات، باید ریسک نقدینگی و ملاحظات تامین وجه را در نظر گرفت.
توجه خاصی باید به ارتباط حیاتی بین ریسک نقدینگی و ریسک شهرت معطوف گردد. همان گونه که مشاهدات یک کارشناس خاص نشان میدهد: تنها چند هفته طول میکشد تا نامی را تخریب کرد اما برگرداندن آن به حالت قبل چندین سال به طول میانجامد. مدیران ارشد بانک قبل از اقدامات عمده کسب و کار باید موارد کلیدی نظیر موارد ذیل را در نظر بگیرند:
الف- چگونه عملیات کسب و کار جدید، به عنوان مثال وام دهی درجه دوم، ممکن است بر شهرت بانک اثر بگذارد؟
ب- چگونه در تبیین مساله بالقوه در ارتباط با کسب و کار جدید در چند دوره زمانی آتی ممکن است تبلیغات منفی جذب این مساله گردد؟
توافقنامه بال و ریسک نقدینگی [ ویرایش | ویرایش مبدأ ]
مقررات گذاران پیش از انتشار بال 2 یعنی پیشنهادات سرمایه مبتنی بر ریسک سال 2006 در ابتدا شمارش ریسکهای اثرگذار بر بانک را به صورت کلی در نظر گرفته و دفاتر معینی با بخشهای ترازنامه را متاثر میسازند. این ریسکها تحت عنوان ریسک عملیاتی و ریسک نقدینگی هستند. اگرچه ریسک نقدینگی به عنوان کانون اصلی تمرکز بال 2 مطرح نبوده است، هنوز هم بخش کامل الزامات رکن 2 میباشد. مجلد "تجربیات موفق برای مدیریت ریسک نقدینگی" توسط بانک تسویه بین المللی در فوریه سال 2000 نه تنها انتشار قواعد سرمایه ای جدید را قدیمی نموده بلکه الزامات تطبیق با رکن 2 برای مدیریت ریسک نقدینگی را تعریف میکند. از آن زمان به بعد، ریسک نقدینگی توجه بیش از پیش مقرراتگذاران و مدیریت ارشد در بانکها را به خود جلب کرده است.
مدیریت ریسک نقدینگی یک جنبه کلیدی از رهنمود بال 3 را تشکیل داده و منوط به بررسیهای مقرراتی بالا از زمان بروز بحران مالی میشود. نقدینگی به عنوان یک اولویت بحرانی برای گروه 20 ، هیات ثبات مالی و مقررات گذاران در سطح جهانی داشته و بال 3 برای اولین بار است که مجموعه هماهنگ از استانداردهای نقدینگی را در سطح بین المللی تهیه کرده و مورد توافق قرار داده است و همراه با نسبتهای کمی و سنجههای مختلف تشکیل شده که عبارتند از:
الف- نسبت پوشش نقدینگی سنجه ای از نسبت داراییهای نقد در دسترس برای مجموعه خالص جریان خروجی نقد در طی یک دوره تنش 30 روزه میباشد و مبتنی بر تعدادی از فرضیات جریانات نقد است و برای اطمینان از مقاومت کوتاه مدت در برابر انحراف نقدینگی طراحی میشود.
ب- نسبت خالص تامین مالی پایدار یک مفهوم نسبت نقدینگی ساختاری است که هدف از آن حصول اطمینان از استفاده از بدهیهای باثبات و بلندمدتتر جهت تامین وجه داراییهای غیرنقد و بلندمدت میباشد.
ج- مجموعه ای از سنجههای پایش که به ناظران در راستای تحلیل روندهای نقدینگی در سطح بانک و سیستم بانکی کمک میکنند.
جستارهای وابسته
اطلاعات لازم درباره هج یا پوشش ریسک در فارکس
ممکن است بارها کلمه پوشش ریسک یا هج را شنیده باشید اما با مفهوم آن آشنا نباشید. از این رو پیشنهاد می کنیم این مقاله را دنبال کنید تا بتوانید اطلاعات مناسبی را در این زمینه بدست بیاورید.
فرض کنید که ماشین یا خانه ای خریده اید و می خواهید دارایی خود را از آسیب های احتمالی محفوظ نگه دارید.
یکی از ساده ترین راه های حفاظت از این دارایی ها ، بیمه کردن است که به ما این امکان را می دهد تا در صورت بروز وضعیت غیر منتظره ای، ضررهای احتمالی را کاهش دهیم.
در بازار معاملات نیز، هجینگ به طور مشابه کار می کند. این روش، صرفاً نوعی سرمایه گذاری برای جبران یا محافظت از وجوه ماست ، که می تواند خطر تغییرات قیمت را کاهش دهد.
به این ترتیب و به بیان ساده ، سرمایه گذاران یا معامله گران از هجینگ برای کاهش و کنترل مواجهه با خطر استفاده می کنند.
یک جنبه بسیار مهم در استفاده از استراتژی هجینگ این است که به دلیل رایگان نبودن پوشش ریسک، ضمن کم شدن پتانسیل ریسک، میزان درآمد بالقوه شما نیز کاهش پیدا می کند.
همچنین باید گفت که هجینگ بوسیله باز کردن یک پوزیشن با استفاده از دارایی دیگری که همبستگی منفی با دارایی آسیب پذیر ما داشته باشد، بدست می آید و به عنوان سرمایه گذاری به منظور پوشش ریسک در نظر گرفته می شود.
در بازار فارکس ، زمانی که 2 جفت ارز، همبستگی منفی بالا و بیشتر از 80 داشته باشند، در جهت مخالف یکدیگر حرکت می کنند.
به عنوان مثال، در بازار ارز، جفتهای EUR/USD و USD/CHF همبستگی منفی بالایی دارند.
مهم است که بدانید در آمریکا هجینگ مجاز نیست. دلیل این امر این است که بروکرهایی که در آن کشور فعالیت می کنند باید از قانون«عدم پوشش» معروف به First in، First out) FIFO ) و مربوط به NFA (انجمن ملی آینده) پیروی کنند. قانون «بدون پوشش» یا (no cover) فقط اجازه می دهد تا یک پوزیشن باز روی همان نماد وجود داشته باشد. برای مثال اگر، پوزیشن خرید را برای یک نماد باز کنیم و سپس پوزیشن فروش را برای همان نماد با همان اندازه باز کنیم، پوزیشن اول بسته می شود زیرا براساس قانون، یک سفارش، باعث بسته شدن سفارش دیگر می شود.
به دلیل این محدودیت ، معمولاً بروکرهایی که توسط NFA تنظیم می شوند شرکت های تابعه بین المللی را برای مشتریان خود در خارج از ایالات متحده دارند.
مزایا و معایب هجینگ
مانند هر استراتژی، هجینگ نیز دارای مزایا و معایبی است که استفاده از آن بسته به سیستم معاملاتی شما ممکن است منطقی و یا غیر منطقی باشد.
یکی از مهمترین مزایای استفاده از هجینگ، محدود کردن ضررها است اما همانطور که گفتیم استفاده از این استراتژی، بخشی از سود ما را نیز پاک می کند. این روش کاملاً محافظه کارانه است و تا حدی میزان زیان/سود شما را کاهش می دهد.
هجینگ، نقدینگی را در بازار افزایش می دهد زیرا شامل باز شدن عملیات کلرینگ جدید است. با این حال ، این موضوع برای یک معامله گر یک نکته منفی محسوب می شود زیرا باید کمیسیون بیشتری پرداخت کند.
هجینگ، نقدینگی را در بازار افزایش می دهد زیرا شامل عملیات کلرینگ است. این نکته را هیچگاه فراموش نکنید که نمی توان تمام خطرات احتمالی را از بین برد.
انواع استراتژی های هجینگ در فارکس
استراتژی های هجینگ متنوع است، اگرچه همه آنها به دنبال کاهش خطرات و محدود کردن ضرر و زیان هستند ، اما هر یک از آنها از راه های مختلف به این هدف می رسند. رایج ترین استراتژی های معاملاتی مورد استفاده را بررسی کنیم:
پوشش دهی کامل یا Total Coverage
همان طور که از اسم آن مشخص است، زمانی که از پوشش ریسک کامل استفاده می شود پوزیشن های با حجم یکسان را در عملیات خرید و فروش را باز نگه می دارد.
این نوع پوشش ریسک باعث می شود که بالا یا پایین رفتن ارزش دارایی شما در حساب معاملاتی تان تأثیری نداشته باشد.
در استفاده از این استراتژی احتیاط کنید زیرا یک معامله با سود و ضرر ثابت می تواند به استاپ و تارگت سود مورد نظر شما برسد و بسته شود ( و می توانید معامله مخالف را با شناوری منفی و بدون هیچ پوششی باز نگه دارید)
پوشش جزیی یا Partial Coverage
با این استراتژی شما پوزیشن های باز خرید و فروش با حجم های مختلف دارید. در این نوع استراتژی تفاوت بین حجم یک پوزیشن و پوزیشن دیگر از همان دارایی باعث ایجاد ریسک می شود.
پوشش همبسته یا Correlated Coverage
این نوع از استراتژی یکی از بهترین استراتژی های شناخته شده در زمینه هجینگ است و شامل پوشش یک عملیات باز با عملیات دیگر در یک جفت ارز همبسته است.
همبستگی بین جفت ارز یا دارایی می تواند مثبت یا منفی باشد. در بازار فارکس ، ارزهای قوی در مقابل ارزهای ضعیف تر قرار می گیرند و فراز و فرود بازار تأثیر کمتری بر آنها خواهد داشت.
فرض کنید که می خواهید جفت ارز EUR/USD را به دلیل کاهش قیمت به فروش برسانید. باید گفت که جفت ارزهایی مانند AUD/USD و GBP/USD همبستگی بالایی با جفت EUR/USD دارند بنابراین قیمت آنها نیز ممکن است کاهش پیدا کند.
اگر پوزیشن فروش دیگری را با جفت AUD/USD یا GBP/USD باز کنید، به دلیل باز کردن پوزیشن فروش برای جفت EUR/USD بیشتر تحت تاثیر بازار قرار می گیرید.
در مورد جفت های ارزی با همبستگی منفی زیاد مانند EUR/USD و USD/CHF ، اگر یک پوزیشن فروش برای EUR/USD باز کنیم و برای جفت USD/CHF پوزیشن خرید باز کنیم، با خطر بیشتری رو به رو می شویم.
آنچه در این استراتژی باید به آن توجه کنیم این است که اگر همبستگی مثبت باشد، برای ایجاد پوشش باید در جهت مخالف معامله کنید (فروش – خرید یا خرید – فروش) و اگر همبستگی منفی باشد، باید در در یک جهت معاملات را انجام دهید (خرید – خرید یا فروش – فروش).
پوشش مستقیم یا Direct Coverage
شامل پوزیشن های باز در همان جفت ارز است. فرض کنید برای جفت EUR/USD در موقعیت خرید باشید و این جفت ارز تاکنون نتوانسته باشد شما را به سود برساند.
از طرفی دیگر، فرض کنید که میخواهید روی جفت های تاثیرگذاری بالا مانند NFP یا GDP سرمایه گذاری کنید تا بدون بستن پوزیشن قبلی، تا حدی درآمد هم داشته باشید. یکی از راه هایی که می توانید خود را در برابر تغییرات شدید این ارزها حفظ کنید این است که با وقوع نوسانات زیاد پوزیشن خریدی را با جفت نوسانی باز کنید و با کم شدن این نوسانات، پوزیشن هج شده را ببندید. به این ترتیب می توانید خطرات احتمالی را ناشی از نوسانات ایجاد شده را به حداقل برسانید.
از پوشش مستقیم نیز اغلب برای استفاده از حرکات اصلاحی در یک روند استفاده می شود.
با پیش بینی اصلاح قیمت احتمالی در یک روند صعودی ، می توانیم با باز کردن یک پوزیشن فروش یک پوزیشن خرید را پوشش دهیم.
اگر تصحیح انجام شود، در حالی که توانسته ایم پوزیشن خرید خود را حفظ کنیم، از پوزیشن فروش نیز سود بدست می آوریم.
پوشش با معاملات آتی
عملیات هجینگ با معاملات آتی ارز یکی از مواردی است که بیشتر توسط اپراتورهای بازار بزرگ مورد استفاده قرار می گیرد.
فرض کنید یک صندوق سرمایه گذاری، مستقر در ایالات متحده ، در یک شرکت ژاپنی سرمایه گذاری کرده و 1 میلیون ین سود تحقق نیافته تولید کرده است.
از آنجا که صندوق سرمایه گذاری درک مفهوم پوشش ریسک به جای ین به دلار احتیاج دارد ، می تواند قراردادهای آتی USD/JPY را در ازای مبلغ کل ین مورد انتظار دریافتی (پوشش کل) یا درصدی از کل سود دریافتی (پوشش بخشی) را در بورس سهام خریداری کند. به این ترتیب صندوق نرخ ثابتی را برای ین خود تضمین می کند و از خود در برابر خطر مرتبط با نوسانات USD/JPY محافظت می کند.
من فکر می کنم که هر معامله گر باید بداند که چگونه استراتژی های مختلف هجینگ را ، خصوصاً در بازار بی ثبات بازار فارکس اعمال کند.
هدف ما از هجینگ، به حداقل رساندن ریسک حرکات بازار علیه خودمان است. باید به یاد داشته باشید که همیشه نباید به دنبال به حداکثر رساندن پتانسیل سود رسانی خود باشید بنابراین می توان گفت که استراتژی هجینگ نوعی استراتژی دفاعی است.
این استراتژی به ما اجازه می دهد که پوزیشن های باز خود را با آرامش بیشتری دنبال کنیم.
ربات های استفاده کننده از هجینگ
سیستم های زیادی وجود دارند که کار کردن با آنها جذاب به نظر می رسد ولی ریسک را با استفاده از تأخیر در ضرر و اضافه کردن پوزیشن های بیشتر کنترل می کنند. با این تفاسیر مطمئناً می توانید پایان این نوع از معاملات را حدس بزنید. حال ممکن است این سوال برای شما ایجاد شود که چگونه می توانید این سیستم ها را شناسایی کنید؟ جواب آن ساده است، ربات های فارکسی را که نمی دانید چگونه کار می کنند و شکل گرفته اند را خریداری نکنید.
در پایان باید بگویم که من به شخصه از هجینگ برای معاملات خود استفاده نمی کنم.
این سیستم ها به شما اجازه می دهند تا معاملات خود را بدون ضرر ببندید ولی من از شما می پرسم، چرا ضرر را متحمل نشوید در حالی که عملاً با پرداخت کمیسیون های بیشتر در هجینگ به نوعی ضرر می کنید؟
هجینگ می تواند در استراتژی های همراه با همبستگی دارایی های مختلف یا پورتفولیو سهام ما، از ضررها جلوگیری کند.
زمانی که سهام خود را براساس دلار بخرید اما اکانت معاملاتیتان براساس یورو تنظیم شده باشد، هجینگ می تواند گزینه مناسبی برای پوشش ریسک باشد اما نمی توان گفت که این ابزار برای سیستم های معاملاتی کارایی مناسبی نیز خواهد داشت.
اندازه پوزیشن در ترید؛ در هر معامله چقدر سرمایه وارد کنیم؟
یکی از مباحث همیشگی در دنیای معاملات ارزهای دیجیتال، مفهوم «مدیریت ریسک» است. همه متخصصان سرمایهگذاری و همه مقالات آموزشی، بر این نکته تأکید دارند که: ریسک معاملات خود را مدیریت کنید. اگر تنها اندکی با ارزهای دیجیتال آشنا باشید، متوجه میشوید که چرا مدیریت ریسک تا این حد در این حوزه مهم است.
دنیای ارزهای دیجیتال دنیای نوسان، اتفاقات ناگهانی، هیجان، اضطراب و خطر است. قیمت این داراییهای نوظهور و دوستداشتنی بهطور لحظهای تغییر میکند و این ویژگی (دست کم در زمان فعلی) اجتنابناپذیر است. چنین نوسان قیمتی میتواند فرصت خوبی برای کسب سود باشد و ارزش سرمایه شما را در مدتزمان کوتاهی چند برابر کند؛ اما به همان اندازه هم میتواند خطرناک باشد و ارزش این سرمایه را از نصف هم کمتر کند.
قسمت بد ماجرا این است که ما معمولاً اخبار زیادی از پولدارشدن افراد در دنیای ارزهای دیجیتال میشنویم؛ اما اخبار مربوط به ضررها و بر باد رفتن سرمایهها کمتر پوشش داده میشود. به همین دلیل، برخی ممکن است بیگدار به آب بزنند و خطرپذیری را با بیاحتیاطی اشتباه بگیرند. خطرپذیری یکی از ویژگیهای اصلی برای معامله ارزهای دیجیتال است؛ اما بیاحتیاطی، خیر.
در این مقاله که به کمک مطلبی از وبسایت بایننس آکادمی گردآوری شده، بر روی یکی از فاکتورهای اساسی مدیریت ریسک، یعنی «تعیین اندازه موقعیت معاملاتی» تمرکز میکنیم و به شما آموزش میدهیم که چگونه ضررهای احتمالی را به حداقل برسانید.
اندازه موقعیت معاملاتی یا «پوزیشن سایز» (Position Size) بهبیان ساده میزان سرمایهای است که یک معاملهگر با آن قصد ورود به یک معامله را دارد.
معاملهگران زیادی وجود دارند که اصلاً به تعیین اندازه موقعیت فکر نمیکنند و یا با یک حجم تصادفی از سرمایه وارد معامله میشوند؛ اما حقیقت این است که تعیین اندازه موقعیت یکی از بخشهای مهم ترید اصولی است. اگر قصد شروع معاملات پیشرفته و مارجین ارزهای دیجیتال را دارید و یا اگر از راهبردهای معاملاتی خود راضی نیستید، پیشنهاد میکنیم تا پایان این مقاله با ما همراه باشید.
در این مقاله سعی شده است تمام مفاهیم بهبیان ساده برای همه معاملهگران توضیح داده شود؛ اما کاربرد اصلی تعیین اندازه موقعیت معاملاتی، در معاملات مارجین و قراردادهای آتی است.
اولین گام، مدیریت احساسات است
شاید این بخش بهاندازه بخشهای پیش رو فنی نباشد، اما بهاندازه همان بخشهای فنی مهم است. از آنجا که ریسک مالی همیشه در معاملات ارزهای دیجیتال وجود دارد، ممکن است ناخودآگاهتان برای فرار از این ریسکها، احساسات فریبندهای را در شما برانگیزد. نکتهای که باید مدنظر داشته باشید این است که این احساسات لزوماً صحیح نیستند. در واقع، جملههای انگیزشی مانند «انرژی هیچوقت دروغ نمیگوید» و «به ناخودآگاه خود اعتماد کنید» و جملاتی از این قبیل، حداقل در این مورد کارساز نیستند.
شما باید بتوانید احساسات خود را کنترل کنید و اجازه ندهید که تصمیمات شما را تحتتأثیر قرار دهند. بهترین روش برای دستیابی به این هدف، رسیدن به یک مجموعه از قوانین و پایبندی به آنهاست. بهبیان دیگر، شما باید یک «سیستم معاملاتی» دقیق برای خود تنظیم کنید و تا حد ممکن به آن پایبند باشید.
سیستم معاملاتی شما در مواقع حساس به کمکتان میآید و شما را از تصمیمگیریهای عجولانه و هیجانی بازمیدارد. این سیستم معاملاتی دو هدف دارد:
۱. ریسک معاملات شما را مدیریت میکند.
۲. به شما کمک میکند از تصمیمات و اقدامات غیرضروری اجتناب کنید.
تا به اینجا متوجه شدیم که داشتن یک سیستم معاملاتی دقیق برای موفقیت در معاملات مهم است؛ اما حال سؤال این است که این سیستم بر چه اساسی باید تنظیم شود؟ معیارها و متغیرهای آن کداماند؟ هنگام تنظیم این سیستم چه نکاتی را باید در نظر گرفت؟
اگر قرار است ما به سیستمی برسیم که قابلاعتماد باشد و بتوان در مواقع حساس به آن پایبند بود، این سیستم باید دقت بالایی داشته باشد؛ در غیر این صورت ما را به سمت شکست سوق خواهد داد.
موارد زیادی از جمله افق سرمایهگذاری، میزان سرمایه و تحمل ریسک وجود دارد که دراینباره به ما کمک میکنند؛ اما از بین همه آنها، تمرکز ما در این مقاله روی موضوع تعیین اندازه موقعیت معاملاتی برای هر معامله است. تعیین اندازه موقعیت معاملاتی با تحمل ریسک در ارتباط است و باعث میشود شما بیش از حد معقول ضرر نکنید.
برای تعیین اندازه موقعیت معاملاتی یا همان پوزیشن، ابتدا باید سه متغیر دیگر را محاسبه و تعیین کنید. این سه متغیر عبارتاند از: «اندازه حساب معاملاتی»، «ریسک حساب معاملاتی» و «ریسک معامله». پس از طی این مراحل، نوبت به تعیین اندازه موقعیت میرسد.
تعیین اندازه موجودی معاملاتی
موجودی معاملاتی یا اندازه حساب (Account Size) شما سرمایه در دسترسی است که قصد دارید آن را به یک استراتژی معاملاتی خاص اختصاص دهید. ممکن است این مسئله خیلی بدیهی به نظر برسد؛ اما عنوانکردن آن خالی از لطف نیست. موجودی معاملاتی شما همه سرمایهای که در قالب بیت کوین (یا هر ارز دیجیتال دیگری) دارید نیست.
بهعنوان مثال، فرض کنیم شما مقداری بیت کوین در یک کیف پول سختافزاری دارید و قصد دارید از آن بهعنوان سرمایهگذاری بلندمدت استفاده کنید. این دارایی مسلماً بخشی از سرمایه معاملاتی شما به حساب نمیرود.
منظور ما از موجودی معاملاتی، تنها آن بخشی از سرمایه است که قصد دارید از آن فقط در معامله استفاده کنید. بنابراین سبد سرمایهتان را تقسیمبندی کنید و تنها بخشی از آن که قصد دارید به معامله اختصاص دهید را بهعنوان موجودی معاملاتی خود در نظر بگیرید.
تعیین ریسک موجودی معاملاتی
اگر شما ۱۰۰ دلار موجودی برای معامله داشته باشید، در هر معامله چقدر جای ضرر برای خود میگذارید؟ به عبارت دیگر، در هر معامله باید چقدر از این ۱۰۰ دلار را وارد بازی کنید؟
مرحله دوم، تعیین ریسک حساب است. این مرحله شامل تصمیمگیری در مورد درصدی از سرمایه معاملاتی است که مایلید در یک معامله واحد روی آن ریسک کنید.
در مورد تعیین ریسک حساب، قوانین از پیش تعیینشدهای وجود دارد. برای مثال در دنیای امور مالی سنتی، قانونی به نام «قانون ۲ درصد» وجود دارد که عنوان میکند معاملهگران نباید بیش از ۲ درصد از سرمایه خود را به خطر بیندازند.
البته همان طور که اشاره کردیم، قانون ۲ درصد بیشتر در بازارهای مالی سنتی به کار میرود. حقیقت این است که این قانون برای بازار ارزهای دیجیتال خیلی مناسب نیست. ارزهای دیجیتال ویژگیهایی دارند که آنها را از بازارهای مالی سنتی متمایز میکند. به همین دلیل، بهتر است که در مورد قانون ۲ درصد برای معامله ارزهای دیجیتال تجدیدنظر کنیم.
قانون ۱ درصد
دو دلیل وجود دارد که ثابت میکند قانون ۲ درصد برای معاملات ارزهای دیجیتال مناسب نیست. اول اینکه این راهبرد معمولاً برای سرمایهگذاریهای نسبتاً بلندمدت مناسب است؛ حال آنکه معاملات ارزهای دیجیتال معمولاً کوتاهمدت هستند و ممکن است تنها یک تا چند روز به طول بینجامند. علاوه بر آن، این قانون معمولاً مناسب داراییهایی است که نوسان کمتری دارند؛ اما میدانیم که ارزهای دیجیتال داراییهای پرنوسانی هستند.
بنابراین اگر قصد دارید معاملات فعالتری انجام دهید و یا اگر تازهوارد هستید، اتخاذ یک رویکرد محتاطانهتر را به شما پیشنهاد میکنیم. برای مثال، بهتر است که این قانون را به قانون ۱ درصد تغییر دهید.
قانون ۱ درصد حکم میکند که نباید بیش از یک درصد از حساب خود را در یک معامله، در معرض ریسک قرار دهید. البته این به این معنا نیست که باید تنها با ۱ درصد از حساب خود وارد معاملات شوید؛ بلکه به این معنی است که اگر ایده معاملاتی شما اشتباه بود و حد ضررتان نقض شد، باید فقط ۱ درصد از حساب خود را از دست بدهید. بهعبارت دیگر، ضرر شما مطابق با این قانون باید برابر با ۱ درصد حساب معاملاتیتان باشد، نه کل مبلغی که وارد معامله کردهاید.
برای تکمیلکردن بحث تعیین ریسک، دو پیشنهاد را با شما مطرح میکنیم:
- پیشنهاد میکنیم درصد ریسک ثابتی را برای حسابهای معاملاتی خود منظور کنید. پیشتر عنوان کردیم که شما مختارید درصدهای ثابتی مانند قانون ۲ درصد یا قانون ۱ درصد را به میل خود تغییر دهید؛ اما پیشنهاد میکنیم هر درصدی را که انتخاب میکنید، از همان برای همه معاملات خود استفاده کنید. اینکه در یک معامله از ریسک ۱ درصدی استفاده کنید و در معامله بعدی از ریسک ۵ درصد، روش جالبی نیست.
- شما این امکان را دارید که از معادلهای ریالی بهجای درصدها برای تعیین ریسک حساب خود استفاده کنید. برای مثال ممکن است دوست نداشته باشید که تحت هیچ شرایطی، بیش از یک میلیون تومان ضرر کنید. در این صورت، اندازه حساب شما هیچوقت نباید بیشتر از ۱۰۰ میلیون تومان باشد. تا زمانی که اندازه حساب شما ۱۰۰ میلیون تومان یا کمتر باشد، ریسک حسابتان نیز یک درصد یا کمتر خواهد بود.
تعیین ریسک معامله
تا به اینجا با اندازه حساب و روش تعیین ریسک حساب آشنا شدیم. مرحله بعدی، تعیین ریسک معامله است. تعیین ریسک معامله یک پیشنیاز کلیدی دارد: مشخصکردن زمانی که ایده معاملاتی ما از اعتبار ساقط میشود.
فراموش نکنید که اشتباه و ضرر، بخش جداییناپذیر معاملات (بهخصوص در دنیای ارزهای دیجیتال) است. حتی بهترین معاملهگران هم همیشه درست پیشبینی نمیکنند. نکته جالب این است که معاملهگرانی وجود دارند که پیشبینیهای اشتباهشان بیشتر از پیشبینیهای درست آنهاست، اما باز هم به نسبت سایرین بیشتر سود میکنند. چنین چیزی چطور ممکن است؟ همه اینها بهدلیل مدیریت صحیح ریسک، داشتن یک استراتژی معاملاتی و پایبندی به آن است.
هر ایده معاملاتی باید درک مفهوم پوشش ریسک یک نقطه ابطال داشته باشد. نقطه ابطال آنجایی است که میگوییم: «ایده اولیه ما اشتباه بود و باید از این موقعیت خارج شویم تا جلوی ضرر بیشتر را بگیریم». در سطح عملی، این نقطه همان جایی است که باید سفارش حد ضرر (Stop-Loss) خود را در آن تنظیم کنیم.
تعیین حد ضرر علاوه بر اندازه حساب معاملاتی و ریسک حساب، به قیمت ارز دیجیتال موردنظر هم بستگی دارد. باید با محاسبات و تحلیلهایی که انجام میدهید متوجه شوید که اگر بازار چند درصد مخالف پیشبینی شما حرکت کند، ضرر شما از ۱ درصد حسابتان بیشتر خواهد شد. بهعبارت دیگر، تعیین این نقطه مبتنی بر استراتژیهای معاملاتی شخصی شما و تنظیمات خاصی است که استفاده میکنید.
حد ضرر را میتوان بر اساس تحلیل تکنیکال و پارامترهای آن از جمله منطقه حمایت و مقاومت تعیین کرد. همچنین میتوان از اندیکاتورها، ساختار کلی بازار یا هر چیز دیگری برای تعیین آن استفاده کرد.
برای تعیین ریسک معامله هیچ روشی وجود ندارد که پاسخگوی همه موقعیتها باشد. خودتان باید تصمیم بگیرید که کدام راهبرد، مناسب سبک معاملاتی شماست و نقطه ابطال یا حد ضرر را بر اساس آن تعیین کنید.
محاسبه اندازه موقعیت معاملاتی
حالا با همه پیشنیازهای لازم آشنا شدهاید و میتوانیم بهسراغ محاسبه اندازه موقعیت معاملاتی برویم.
برای توضیح بهتر این مسئله، میتوانیم از مثالهای عددی کمک بگیریم. فرض میکنیم یک حساب ۵٬۰۰۰ دلاری داریم (تعیین موجودی معاملاتی). قرار شد که از قانون ۱ درصد استفاده کنیم و بیش از ۱ درصد از اندازه حساب خود را به خطر نیندازیم (تعیین ریسک حساب). با این اوصاف، ما نباید در این معامله بیش از ۵۰ دلار ضرر کنیم.
فرض کنید بر اساس تحلیلها، حد ضرر (یا نقطه ابطال) معامله خود را جایی تنظیم کردهایم که اگر بازار ۵ درصد مخالف پیشبینی ما حرکت کند، ۵۰ دلار ضرر میکنیم. بهعبارت دیگر، ۵ درصد اشتباه در ایده معاملاتی ما، با یک درصد از کل حسابمان برابر میشود. حال چکیده این اطلاعات به شرح زیر است:
برای محاسبه اندازه موقعیت کافی است اندازه حساب را در ریسک حساب ضرب و نتیجه را بر نقطه ابطال تقسیم کنیم. بنابراین فرمول تعیین اندازه موقعیت به این صورت خواهد بود:
نقطه ابطال / (ریسک حساب*اندازه حساب) = اندازه موقعیت
حال میتوانیم با استفاده از همین فرمول، اندازه موقعیت را برای مثال عنوانشده محاسبه کنیم.
۱٬۰۰۰ = ۰.۰۵ / ( ۰.۰۱ * ۵٬۰۰۰ )
بنابراین اندازه موقعیت مناسب برای این معامله، ۱٬۰۰۰ دلار است.
با دنبالکردن این راهبرد و خروج در نقطه ابطال، میتوانید از یک ضرر بالقوه و بسیار بزرگتر مصون بمانید. البته پیشنهاد میکنیم برای افزایش دقت این مدل، کارمزدهایی که باید پرداخت کنید و همچنین لغزش احتمالی قیمت را نیز در نظر بگیرید؛ علیالخصوص اگر قصد معامله یک ابزار مالی با نقدشوندگی (لیکوییدیتی) پایینتر را دارید [لغزش (slippage) به تغییرات قیمتی گفته میشود که از زمان فعالشدن سفارش تا زمان انجام آن اتفاق میافتد].
بهعنوان نکته پایانی مقاله و برای اطمینان از درک آن، قصد داریم همین مثال را با تغییر یکی از متغیرها دوباره محاسبه کنیم. برای مثال بیایید نقطه ابطال را به ۱۰ درصد افزایش دهیم و با ثابت در نظر گرفتن سایر متغیرها، دوباره این محاسبه را انجام دهیم.
۵۰۰ = ۰.۱ / ( ۰.۰۱ * ۵٬۰۰۰ )
دیدید که با دو برابر کردن ریسک معامله، اندازه موقعیت به نصف کاهش یافت. بنابراین اگر بخواهیم ریسک معامله خود را بالا ببریم، باید دستکم اندازه موقعیت را کاهش دهیم تا با یک ضرر چشمگیر مواجه نشویم و از سرمایه خود محافظت کنیم.
همچنین میتوانیم اندازه حساب خود را نصف کنیم تا ببینیم چه اتفاقی میافتد (برای محک زدن اطلاعات خود، پیشنهاد میکنیم پیش از مطالعه ادامه مطلب، پیشبینی کنید که با نصفکردن اندازه حساب، چه اتفاقی برای اندازه موقعیت خواهد افتاد؟ آیا اندازه موقعیت بزرگتر میشود یا کوچکتر؟)
۵۰۰ = ۰.۰۵ / ( ۰.۰۱ * ۲٬۵۰۰ )
منطقی است که با کمکردن اندازه حساب، اندازه موقعیت کوچکتر خواهد شد. ما در این مثال اندازه حساب را نصف کردیم و همان طور که میبینید، اندازه موقعیتمان هم به نصف کاهش یافت.
سخن پایانی
برخلاف تصور بسیاری از افراد، محاسبه اندازه موقعیت دلبخواهی نیست و روش خاص خود را دارد. این مورد هم باید در کنار اندازه حساب، ریسک حساب و حد ضرر، پیش از ورود به معامله تعیین شود.
همچنین بخش مهمی از این راهبرد، اجرای صحیح آن است. پیشنهاد ما این است که به هیچ عنوان اندازه موقعیت یا حد ضرر را در طول معامله تغییر ندهید. بهعبارت دیگر، به راهبرد اولیه و سیستم معاملاتی خود وفادار باشید.
در نهایت، فراموش نکنید که بهترین راه برای یادگیری مدیریت ریسک، تمرین است. تمام چیزی که ما در این مقاله پوشش دادیم، در سطح تئوری بود. تبدیل این اطلاعات به مهارت عملی، برعهده خود شماست. بنابراین پیشنهاد میکنیم دفعه بعدی که قصد ورود به یک معامله جدید را داشتید، آموزههای این مقاله را یادآوری کنید و سعی کنید با تکرار آنها، به مهارت لازم در این خصوص دست یابید.
دیدگاه شما